پارت۱۰
ویو نامجون
داشتم ویسکی میخوردم که یهو یکی صدام کرد وقتی برگشتم سولی بود داشتم نگاش میکردم که اومد کنارم نشست
+زیاد ویسکی نخور حالت بد میشه
_برات مهمه
+اره پس نخور
_تو ازم متنفری پس چرا برات مهمه
+من ازت متنفر نیستم
_پس چرا وقتی بهت گفتم دوست دارم گفتی ازم متنفری
+مجبور بودم
_منظورت چیه
+چون بخاطر اینکه ممکنه ازم استفاده میکردن و بهت اسیب میزدن این و گفتم
_پس یعنی به خاطر من گفتی ازم متنفری
+اره
_یعنی ازم متنفر نیستی
+نه متنفر نیستم و اینکه خب
_خب چی
+بیا بیرون از بار حرف بزنیم اینجا صدای اعنگ خیلی بلنده
_باشه
باهم از بار خارج شدیم که گفتم
_بیا سوار ماشین بشیم بعد حرف بزنیم
+باشه
سوار ماشین شدیم که گفتم
_خب حرفت و بزن
+راستش من دوست دارم
_......راست میگی
+اره دوست دارم
_من عاشقتم خوشکلم
بعد زودبغلش کردم و سرم و توی گردنش بردم و بو میکشیدم
_دلم برات تنگ شده بود
+من بیشتر
_عشق کوچولوی من امشب باید با من بیای خونه دلم میخواد امروز پیشت بخوابم
+......
چیزی نگفت که ماشین و روشن کردم و به سمت خونه حرکت کردم بعد از چند دقیقه رسیدیم سمت سولی برگشتم که دیدم خوابیده اروم سمتش رفتم و کمر بندش و باز کردم از ماشین پیاده شدم و به سمت سولی رفتم بغلش کردم و از پارکینگ در اومدم و به سمت خونه رفتم وارد خونه شدم و به سمت اتاقم رفتم سولی رو روی تخت گذاشتم و پیشش خوابیدم خودم و توی بغلش جا دادم و گاهی وقتا گ.ر.د.ن.ش. و میبوسیدم خیلی خوشحال بودم که برگشته پیشم برای همین خیلی محکم بغلش کردم و به خواب فرو رفتم
۲ سال بعد
+هیون اذیت نکن دیگه الان بابا میاد برات بستنی میخره باشه
هیون:باچه(بچگونه)
_من اومدم کسی بستنی خواسته بود
هیون:پاپا اومدی
_اره کوچولو
+خوب شد اومدی داشت سرم و میخورد
_بچه ی خودمه دیگه
+اره معلومه
بعد از اون روز به خوبی و خوشی زندگی کردن
میدونم بد شد ولی باید زود تمومش میکردم ببخشید
داشتم ویسکی میخوردم که یهو یکی صدام کرد وقتی برگشتم سولی بود داشتم نگاش میکردم که اومد کنارم نشست
+زیاد ویسکی نخور حالت بد میشه
_برات مهمه
+اره پس نخور
_تو ازم متنفری پس چرا برات مهمه
+من ازت متنفر نیستم
_پس چرا وقتی بهت گفتم دوست دارم گفتی ازم متنفری
+مجبور بودم
_منظورت چیه
+چون بخاطر اینکه ممکنه ازم استفاده میکردن و بهت اسیب میزدن این و گفتم
_پس یعنی به خاطر من گفتی ازم متنفری
+اره
_یعنی ازم متنفر نیستی
+نه متنفر نیستم و اینکه خب
_خب چی
+بیا بیرون از بار حرف بزنیم اینجا صدای اعنگ خیلی بلنده
_باشه
باهم از بار خارج شدیم که گفتم
_بیا سوار ماشین بشیم بعد حرف بزنیم
+باشه
سوار ماشین شدیم که گفتم
_خب حرفت و بزن
+راستش من دوست دارم
_......راست میگی
+اره دوست دارم
_من عاشقتم خوشکلم
بعد زودبغلش کردم و سرم و توی گردنش بردم و بو میکشیدم
_دلم برات تنگ شده بود
+من بیشتر
_عشق کوچولوی من امشب باید با من بیای خونه دلم میخواد امروز پیشت بخوابم
+......
چیزی نگفت که ماشین و روشن کردم و به سمت خونه حرکت کردم بعد از چند دقیقه رسیدیم سمت سولی برگشتم که دیدم خوابیده اروم سمتش رفتم و کمر بندش و باز کردم از ماشین پیاده شدم و به سمت سولی رفتم بغلش کردم و از پارکینگ در اومدم و به سمت خونه رفتم وارد خونه شدم و به سمت اتاقم رفتم سولی رو روی تخت گذاشتم و پیشش خوابیدم خودم و توی بغلش جا دادم و گاهی وقتا گ.ر.د.ن.ش. و میبوسیدم خیلی خوشحال بودم که برگشته پیشم برای همین خیلی محکم بغلش کردم و به خواب فرو رفتم
۲ سال بعد
+هیون اذیت نکن دیگه الان بابا میاد برات بستنی میخره باشه
هیون:باچه(بچگونه)
_من اومدم کسی بستنی خواسته بود
هیون:پاپا اومدی
_اره کوچولو
+خوب شد اومدی داشت سرم و میخورد
_بچه ی خودمه دیگه
+اره معلومه
بعد از اون روز به خوبی و خوشی زندگی کردن
میدونم بد شد ولی باید زود تمومش میکردم ببخشید
۲.۴k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.