𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒𝟐
((وقتی بعضی از کلمات رو اینجوری مینویسم مثل: نههههههههه ؛ یعنی فرد با داد و فریاد اون کلمه رو میگه))
با شنیدن صدای گلوگه چشمام رو از ترس بستم و وقتی وا کردم بادیگاردها تهیونگ رو ول کرده بودن و بازوش رو محکم با دست دیگه اش میفشرد و صورتش از درد جمع شده بود.......
ات:..... ت... تهیونگ
ته: (با نفس نفس) خ... خوبم ......... نترس
جانگ کوک :خودت انتخواب کردی ات من بهت اونشب تو پارکینگ اخطار دادم ...... اما تو چی کار کردی ....... ببین وضع همه رو خوب نگاه کن چون مسبب همش تویییی تووووو باعثثثثثثث شديييييي
ات: بببخشیدددددد ...... جبراننننن میکنممم
...... فقط ولشششوننتن کننننن
جانگ کوک: دیگه خیلییی دیره
ته :بسههههههههههه ....... خسته شدم از فیلم سینماییی هات جانگ کوک ........ بسه دیگهههههههه
جانگ کوک: باشه الان تموم میشه .....
(به بادیگاردها اشاره کرد که ولم کنن )
( وقتی ولم کردن نگاه کردم بهش که چشمام غرق در..... خون بود )
ات :ج..... جانگ کوک
جانگ کوک: بدون خودت مسبب بودی ..... من همه تلاشم رو کردم که به اینجا نرسه اما ...نزاشتی...
(همون لحظه حلقه دستم رو روی کالسکه بچه ول کردم و کالسکه به خاطر باد به سمت جلو و پرتگاه حرکت کرد ....... با هر سانتی که اون کالسکه به سمت پرتگاه رفت من به سمت ماشینم رفتم ....... و به صدای داد ات گوش دادم)
ات:نههههههههههههههههههههه
با تمام سرعتم دوییدم سمت پرتگاه اما ..... اما ....دیر بود خیلییی دیر بود ..........
ات :پسرممممممممم نهههههههههههههه
تائههههههههههههههه
تهیونگ با اینکه دستش گلوله خورده بود بغلم کرد و نگهم داشت چون می دونست اگر برم سمت پرتگاه زنده بر نمی گردم ...... کل این سال ها با امید اون بچه ای که الان توی آبهای دریا داره غرق میشه زندگی کردم....... بلند داد میزدم التماس می کردم ...... گریه میکردم ...... می خواستم معجزه بشه و پسرم زنده باشه اما و هزار اما دیگه مانه بودن ...... التماس تهیونگ بزاره برم اما محکم بغلم کرده بود اونم آروم اشک میریخت اما نمی تونستم آروم باشم نمی تونستم نمی تونستم چون فقط داد زدم و اشک ریختم و آروم آروم توی سیاهی مطلقی که بود غرق شدم منم مثل پسرم با آخرین نفس هاش منم نفسم تنگ شد..... با آخرین نفسش نفسم به اتمام رسید ... با مرگش... منم مردم........
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒𝟐
((وقتی بعضی از کلمات رو اینجوری مینویسم مثل: نههههههههه ؛ یعنی فرد با داد و فریاد اون کلمه رو میگه))
با شنیدن صدای گلوگه چشمام رو از ترس بستم و وقتی وا کردم بادیگاردها تهیونگ رو ول کرده بودن و بازوش رو محکم با دست دیگه اش میفشرد و صورتش از درد جمع شده بود.......
ات:..... ت... تهیونگ
ته: (با نفس نفس) خ... خوبم ......... نترس
جانگ کوک :خودت انتخواب کردی ات من بهت اونشب تو پارکینگ اخطار دادم ...... اما تو چی کار کردی ....... ببین وضع همه رو خوب نگاه کن چون مسبب همش تویییی تووووو باعثثثثثثث شديييييي
ات: بببخشیدددددد ...... جبراننننن میکنممم
...... فقط ولشششوننتن کننننن
جانگ کوک: دیگه خیلییی دیره
ته :بسههههههههههه ....... خسته شدم از فیلم سینماییی هات جانگ کوک ........ بسه دیگهههههههه
جانگ کوک: باشه الان تموم میشه .....
(به بادیگاردها اشاره کرد که ولم کنن )
( وقتی ولم کردن نگاه کردم بهش که چشمام غرق در..... خون بود )
ات :ج..... جانگ کوک
جانگ کوک: بدون خودت مسبب بودی ..... من همه تلاشم رو کردم که به اینجا نرسه اما ...نزاشتی...
(همون لحظه حلقه دستم رو روی کالسکه بچه ول کردم و کالسکه به خاطر باد به سمت جلو و پرتگاه حرکت کرد ....... با هر سانتی که اون کالسکه به سمت پرتگاه رفت من به سمت ماشینم رفتم ....... و به صدای داد ات گوش دادم)
ات:نههههههههههههههههههههه
با تمام سرعتم دوییدم سمت پرتگاه اما ..... اما ....دیر بود خیلییی دیر بود ..........
ات :پسرممممممممم نهههههههههههههه
تائههههههههههههههه
تهیونگ با اینکه دستش گلوله خورده بود بغلم کرد و نگهم داشت چون می دونست اگر برم سمت پرتگاه زنده بر نمی گردم ...... کل این سال ها با امید اون بچه ای که الان توی آبهای دریا داره غرق میشه زندگی کردم....... بلند داد میزدم التماس می کردم ...... گریه میکردم ...... می خواستم معجزه بشه و پسرم زنده باشه اما و هزار اما دیگه مانه بودن ...... التماس تهیونگ بزاره برم اما محکم بغلم کرده بود اونم آروم اشک میریخت اما نمی تونستم آروم باشم نمی تونستم نمی تونستم چون فقط داد زدم و اشک ریختم و آروم آروم توی سیاهی مطلقی که بود غرق شدم منم مثل پسرم با آخرین نفس هاش منم نفسم تنگ شد..... با آخرین نفسش نفسم به اتمام رسید ... با مرگش... منم مردم........
۲۷.۰k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.