عشق کودکی
پارت 14
ا/ت: مرسی
کوک: بابت؟
ا/ت: مراقبمی :)
کوک: معلومه که مواظبتم مگه قراره مراقب تو نباشم؟.. تو همه چیز منی..
م/ک: ببخشید مزاحمتون شدم میگم یونا رو میدید به من؟
کوک: بگیرش مامان فقط به کسی دیگه ای غیر از بابا ندش اگه هم اسرار کرد بگو از ما اجازه بگیره*
م/ک: میدونم پسر😉
کوک: میخوای یکم نوشیدنی بزنیم؟
ا/ت: اهوم :) ( دیگه تقریبا مهمونی به پارتی تبدیل شد لیا هم رفت اتاقشون استراحت کنه با مامان و یونا و من و کوک و نامجون واعضا پارتی رو نگه میداریم)
*
کوک: یهو لینا نزدیکمون شد
لینا: یونا رو میخوام بغل کنم زنعمو نذاشت گفت باید از شما دوتا اجازه بگیرم
ا/ت: بله درست گفته
لینا: چشم گردوندن *
کوک: خب؟.. مشکل چیع؟
لینا: نشنیدی؟.. میگم میخوام یونا رو بغل کنم
کوک و ا/ت: نمیشه
لینا: چرا؟
ا/ت: نمیذارم دستای فرد کثیفی مثل تو بهش بخوره
لینا: ای دختره..( میخواستم موهاشو بکشم که کوک دستمو گرفت و مانعم شد) حرف ا/ت منطقیه درضمن کسی حق نداره به زن من و خانواده ام نزدیک بشه..فهمیدی؟ ( عصبانی )
لینا: ببب.باا.بااشه.وولم کنن
ا/ت: مرسی
کوک: بابت؟
ا/ت: مراقبمی :)
کوک: معلومه که مواظبتم مگه قراره مراقب تو نباشم؟.. تو همه چیز منی..
م/ک: ببخشید مزاحمتون شدم میگم یونا رو میدید به من؟
کوک: بگیرش مامان فقط به کسی دیگه ای غیر از بابا ندش اگه هم اسرار کرد بگو از ما اجازه بگیره*
م/ک: میدونم پسر😉
کوک: میخوای یکم نوشیدنی بزنیم؟
ا/ت: اهوم :) ( دیگه تقریبا مهمونی به پارتی تبدیل شد لیا هم رفت اتاقشون استراحت کنه با مامان و یونا و من و کوک و نامجون واعضا پارتی رو نگه میداریم)
*
کوک: یهو لینا نزدیکمون شد
لینا: یونا رو میخوام بغل کنم زنعمو نذاشت گفت باید از شما دوتا اجازه بگیرم
ا/ت: بله درست گفته
لینا: چشم گردوندن *
کوک: خب؟.. مشکل چیع؟
لینا: نشنیدی؟.. میگم میخوام یونا رو بغل کنم
کوک و ا/ت: نمیشه
لینا: چرا؟
ا/ت: نمیذارم دستای فرد کثیفی مثل تو بهش بخوره
لینا: ای دختره..( میخواستم موهاشو بکشم که کوک دستمو گرفت و مانعم شد) حرف ا/ت منطقیه درضمن کسی حق نداره به زن من و خانواده ام نزدیک بشه..فهمیدی؟ ( عصبانی )
لینا: ببب.باا.بااشه.وولم کنن
۲.۵k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.