در شبی تاریک چیز جز نور ماه زمین را روشن نمی کرد لونا در
در شبی تاریک چیز جز نور ماه زمین را روشن نمی کرد لونا در حال حرکت به یه جایی
برای استراحت بود که ناگهان جلوش یه بچه و یه شیطان کش داشت دنبالش می کرد جای عجیبش اینجا بود که یه بامبو توی دهنش بود لونا با سرعت باور نکردنی بچه رو از اونجا دور کرد ولی وقتی گذاشتش زمین صدایی که میگفت
*نزوکو.... نزوکووووووو کجایی خواهر *
نگاهی به اون بچه کرد و دید بهش زول زده لونا رو دو پا نشست و گفت تو یه شیطانی
*نزوکو سر تکون داد *
لونا گفت :«نترس فردا می برمت به جایی که برادرتو بردن.... نترس نمی زارم بلایی سرشون بیاد... اما بهتره از اینجا دور شیم بیا بریم
لونا نزوکو رو بقل کرد و شروع به حرکت کرد.... اما صدای برادر نزوکو رو میشنید که چقدر صداش می کنه و زمزمه کرد
* اروم باش اروم باش *
و سرعتو کم کم زیاد کرد و از اونجا دور شد تا فردا به دیدن استاد و هاشیرا های دیگه بره*
پایان پارت 1
برای استراحت بود که ناگهان جلوش یه بچه و یه شیطان کش داشت دنبالش می کرد جای عجیبش اینجا بود که یه بامبو توی دهنش بود لونا با سرعت باور نکردنی بچه رو از اونجا دور کرد ولی وقتی گذاشتش زمین صدایی که میگفت
*نزوکو.... نزوکووووووو کجایی خواهر *
نگاهی به اون بچه کرد و دید بهش زول زده لونا رو دو پا نشست و گفت تو یه شیطانی
*نزوکو سر تکون داد *
لونا گفت :«نترس فردا می برمت به جایی که برادرتو بردن.... نترس نمی زارم بلایی سرشون بیاد... اما بهتره از اینجا دور شیم بیا بریم
لونا نزوکو رو بقل کرد و شروع به حرکت کرد.... اما صدای برادر نزوکو رو میشنید که چقدر صداش می کنه و زمزمه کرد
* اروم باش اروم باش *
و سرعتو کم کم زیاد کرد و از اونجا دور شد تا فردا به دیدن استاد و هاشیرا های دیگه بره*
پایان پارت 1
۵۶۷
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.