چه خواهد شد
چه خواهد شد
پارت ۳۱
همینجور داشتم نگاه می کردم و وقتی برگشم و پشتمو نگاه کردم ایلیا خیلی بهم نزدیک بود . یه قدم رفتم عقب و اون یه قدم اومد جلو تر .
یه قدم دیگه رفتم عقب که پام خورد به تخت و اوفتادم رو تخت . ایلیا هم سریع از فرصت استفاده کرد و روم خم شد . نفساش رو روی صورتم احساس می کردم . بدنم منقبض شده بود و نمیتونستم حرکت کنم .
یهو با دستان هولش دادم و با پا زدم به اونجاش که از درد افتاد رو زمین و به خودش پیچید .
ایلیا : چیکار می کنی؟
ملینا : تو چیکار می کنی؟
ایلیا : خیلی بی انصافی....خب شب عروسیمونههه
ملینا : برو بیرون میخوام لباسمو عوض کنم . انقدرم خیال بافی های بیخود نکن . ازدواج منو تو الکیه .
ایلیا : هرچی هم باشه نباید انقدر در حقم بی انصافی کنی .
ملینا : با زبون خوش دارم میگم نه
ایلیا از جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون و درو پشت سرش بستم .
پارت ۳۱
همینجور داشتم نگاه می کردم و وقتی برگشم و پشتمو نگاه کردم ایلیا خیلی بهم نزدیک بود . یه قدم رفتم عقب و اون یه قدم اومد جلو تر .
یه قدم دیگه رفتم عقب که پام خورد به تخت و اوفتادم رو تخت . ایلیا هم سریع از فرصت استفاده کرد و روم خم شد . نفساش رو روی صورتم احساس می کردم . بدنم منقبض شده بود و نمیتونستم حرکت کنم .
یهو با دستان هولش دادم و با پا زدم به اونجاش که از درد افتاد رو زمین و به خودش پیچید .
ایلیا : چیکار می کنی؟
ملینا : تو چیکار می کنی؟
ایلیا : خیلی بی انصافی....خب شب عروسیمونههه
ملینا : برو بیرون میخوام لباسمو عوض کنم . انقدرم خیال بافی های بیخود نکن . ازدواج منو تو الکیه .
ایلیا : هرچی هم باشه نباید انقدر در حقم بی انصافی کنی .
ملینا : با زبون خوش دارم میگم نه
ایلیا از جاش بلند شد و از اتاق رفت بیرون و درو پشت سرش بستم .
۵.۶k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.