رمان معصومه سهرابی
نیازمند یک اهدا کننده...
قرار بود او هم همین لحظات خوش را با ادیب بگذراند، اما هیچ چیز آن طور که پیش بینی می کرد نشد، ادیب یک دعوای سوری راه انداخت با وعدهی این که «تو تا ابد برای منی و من دوستت دارم» دخترک را رام خودش کرد و بی هیچ جشنی از محضر به خانهی مجردی ادیب رفت.
پدرش برای او جهیزیه خرید و ادیب پا در یک کفش کرده و از داشتن آن وسیله ها امتناع کرد، در صورتی که الناز دلش نمی خواست روی آن تختی که در اتاق مجردی ادیب قرار داشت بخوابد، ولی ادیب بی توجه به علایق او با زورِ دروغِ عشق او را مجبور کرد و علایقش را نادیده گرفت.
♥️🧡❤️
عضو انجمن رمان های عاشقانه...
برای خواندن این رمان خاص و جدید به کانال تلگرام به پیوندید.
📖👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEpNFMygu9fuvdNxGg
قرار بود او هم همین لحظات خوش را با ادیب بگذراند، اما هیچ چیز آن طور که پیش بینی می کرد نشد، ادیب یک دعوای سوری راه انداخت با وعدهی این که «تو تا ابد برای منی و من دوستت دارم» دخترک را رام خودش کرد و بی هیچ جشنی از محضر به خانهی مجردی ادیب رفت.
پدرش برای او جهیزیه خرید و ادیب پا در یک کفش کرده و از داشتن آن وسیله ها امتناع کرد، در صورتی که الناز دلش نمی خواست روی آن تختی که در اتاق مجردی ادیب قرار داشت بخوابد، ولی ادیب بی توجه به علایق او با زورِ دروغِ عشق او را مجبور کرد و علایقش را نادیده گرفت.
♥️🧡❤️
عضو انجمن رمان های عاشقانه...
برای خواندن این رمان خاص و جدید به کانال تلگرام به پیوندید.
📖👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEpNFMygu9fuvdNxGg
۲.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.