فیک انجمن شاعران مرده
دوباره دفتر خاطراتم رو باز کردم:
هر تکه از وجودم به خاطر تنهای بی اعتمادی افسرده گی سرزنش و سختگیری بزرگ ترها
دیگه تغییر پیدا کرده اونا دیگه تمام شدن
تمان اون تکه هارو مثل خورده چوب جمع کردم از روی زمین و آن ها را آتش زدم آنقدر درخشان که تا ابد دیده شود
جانگ می : نگاه به ساعت کردم ۷ صبح رو نشون میداد وقت صبحانه بود آره تو این خونه همه چی زمان و تایم داره برا هر کدوم یه قانون چیزی که من دوست ندارم
زیادی دارم غر میزنم بزارین داستانمو از اینجا شروع کنم
۱۰ سال قبل از مردن
جانگ می :داشتم زیر میز شعر مینوشتم سر زنگ زبان برام مهم نبود به هیچ کدوم علاقه نداشتم اینقدر گرم فکر کردم بودم متوجه نشدم استاد بالای سرم وایساده
کیم نامجون: لی جانگ می دفترت رو بده به من ( شمرده شمرده و عصبی
جانگ می : میدونستم حرف زدنم باعث عصبانیت بیشتر استاد کیم میشه چون اون به یکی از سخت گیر ترین استاد های کالج این مدرسه خصوصی معروفه برا همین سری بهش دادم
استاد کیم : این دفتر پیش من میمونه زنگ که خورد بیا دفترم
جانگ می :چشم
این زنگ تموم شد کل کلاس زنگ پیش رو داشتم به این فکر میکردم که استاد چیکارم داره در زدم میتونم بیام داخل
نامجون : بفرمایید
جانگ می : وارد شدم و درو بستم
نامجون : خوب لی جانگ می ...(پرید وسط حرفش
جانگ می : ببخشید استاد میدونم نباید سر کلاس شما کار دیگه میکردم ولی من هیچ علاقه ای به این درس ها ندارم و زبانم هم که خوبه ..
نامجون: یه نفس بگیر دختر خوبه که خودت میدونی اشتباه کردی ولی نگفتم بیای اینجا اینارو بهم بگی چندتا سوال دارم ازت
جانگ می : بله استاد
نامجون : تو واقعا موسیقی دوست داری ؟
جانگ می : بله استاد کیم من شیفتهی موسیقی و نوشتن شعر از اعماق وجودم هستم ولی اینارو پدرم نمیدونه میشه درباره این موضوع باهاشون حرف نزنید
نامجون : خودم پدرت میشناسم نگران نباش ولی هیون (پدر جانگ می ) قبلا اینقدر بی منطق نبود
خوب گوش کن جانگ می این جعبه رو میخوام بدم بهت باید قول بدی زمانی در این جعبه رو باز کنی که دیگه دوست نداشته باشی تو این زندگی الانت باشی میتونی این قول رو به من بدی
جانگ می : یعنی چی متوجه نمیشم
نامجون : به موقع متوجه میشی این رو مخفی کن ،تا اون زمان دست از موسیقی و هنر هرگز بر ندار هنر جادوی داره که بعدا به اون پی میبری
جانگ می :......
هر تکه از وجودم به خاطر تنهای بی اعتمادی افسرده گی سرزنش و سختگیری بزرگ ترها
دیگه تغییر پیدا کرده اونا دیگه تمام شدن
تمان اون تکه هارو مثل خورده چوب جمع کردم از روی زمین و آن ها را آتش زدم آنقدر درخشان که تا ابد دیده شود
جانگ می : نگاه به ساعت کردم ۷ صبح رو نشون میداد وقت صبحانه بود آره تو این خونه همه چی زمان و تایم داره برا هر کدوم یه قانون چیزی که من دوست ندارم
زیادی دارم غر میزنم بزارین داستانمو از اینجا شروع کنم
۱۰ سال قبل از مردن
جانگ می :داشتم زیر میز شعر مینوشتم سر زنگ زبان برام مهم نبود به هیچ کدوم علاقه نداشتم اینقدر گرم فکر کردم بودم متوجه نشدم استاد بالای سرم وایساده
کیم نامجون: لی جانگ می دفترت رو بده به من ( شمرده شمرده و عصبی
جانگ می : میدونستم حرف زدنم باعث عصبانیت بیشتر استاد کیم میشه چون اون به یکی از سخت گیر ترین استاد های کالج این مدرسه خصوصی معروفه برا همین سری بهش دادم
استاد کیم : این دفتر پیش من میمونه زنگ که خورد بیا دفترم
جانگ می :چشم
این زنگ تموم شد کل کلاس زنگ پیش رو داشتم به این فکر میکردم که استاد چیکارم داره در زدم میتونم بیام داخل
نامجون : بفرمایید
جانگ می : وارد شدم و درو بستم
نامجون : خوب لی جانگ می ...(پرید وسط حرفش
جانگ می : ببخشید استاد میدونم نباید سر کلاس شما کار دیگه میکردم ولی من هیچ علاقه ای به این درس ها ندارم و زبانم هم که خوبه ..
نامجون: یه نفس بگیر دختر خوبه که خودت میدونی اشتباه کردی ولی نگفتم بیای اینجا اینارو بهم بگی چندتا سوال دارم ازت
جانگ می : بله استاد
نامجون : تو واقعا موسیقی دوست داری ؟
جانگ می : بله استاد کیم من شیفتهی موسیقی و نوشتن شعر از اعماق وجودم هستم ولی اینارو پدرم نمیدونه میشه درباره این موضوع باهاشون حرف نزنید
نامجون : خودم پدرت میشناسم نگران نباش ولی هیون (پدر جانگ می ) قبلا اینقدر بی منطق نبود
خوب گوش کن جانگ می این جعبه رو میخوام بدم بهت باید قول بدی زمانی در این جعبه رو باز کنی که دیگه دوست نداشته باشی تو این زندگی الانت باشی میتونی این قول رو به من بدی
جانگ می : یعنی چی متوجه نمیشم
نامجون : به موقع متوجه میشی این رو مخفی کن ،تا اون زمان دست از موسیقی و هنر هرگز بر ندار هنر جادوی داره که بعدا به اون پی میبری
جانگ می :......
۱۵.۷k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.