هفت پسر + دختر
هفت پسر + دختر
پارت ۶
پشت ستون پنهان شدم و دور دستم رو بستم نباید این بار شکست میخوردم نه شمشیرو دوباره بالا گرفتم و از ستون خارج شدن با بالاترین توانم سمتش حرکش میکردم فقط یه ضربه ولی دوباره با یه حرکت از کاترین افتادم و باختم
! باید بیشتر تلاش کنین خانم من خیلی تیزم اما نگران نباشین هنوز ضعیفین
بطری اب رو داد دستم
+باشه مرسی کاترین دفعه بعد بهتر میشم
اب رو گرفتم و خوردم بلند شدم و بعد دست دادن دوستانه سمت خونه رفتم تا یه حمومی کنم
دقایقی بعد
حولم رو تنم کردم و از حموم اومدم بیرون
* دخترم اقای لویی اومدن زود اماده شین و بیاین برا خوشامد گویی پایین
+باشه اجوما اومدم
لباسام رو پوشیدم و موهام رو سشوار زدم و بستمشون و گل سیاهی لای موهام گذاشتم و راهی کلاس بعدیم شدم
کلاس زبان
تا الان کره ای –فرانسوی رو بلدم الانم المانی میخونم نمیدونم چرا فرانک میخواست که این زبانا رو بلد باشم وارد اتاق شدم سلام کردم و بعد صحبت کوتاهی شروع کردیم
چند مین بعد *
×خوبه خیلی خوبه خانم یونا زود و سریع یاد میگیرید
_چه خوب خبر خیلی خوبیه
صدا از پشتم میومد برگشتم که بافرانک روبه رو شدم با احترام رفتم و بغلش کردم لبخند زیری هم زدم
+بابایی میبینی که پیشرفت کردم
_اره افرین بهت اوه تا یادم نرفته امروز کلی مهمون داریم بهترین لباست رو بپوش اگرم میخوای بگم یکی برات بخرن
من:باشه بابا نه نیاز نیست لباس زیاد دارم
اقای لویی بعد جمع کردن وسایلش تعظیمی به فرانک کرد و رفت منم رفتم اتاقم در تعجب بودم بابا تا حالا توخونه مهمونی نگرفته بود و این خیلی مشکوک بود باید سر در میاوردم......
امید وارم خوشتون بیاد
پارت ۶
پشت ستون پنهان شدم و دور دستم رو بستم نباید این بار شکست میخوردم نه شمشیرو دوباره بالا گرفتم و از ستون خارج شدن با بالاترین توانم سمتش حرکش میکردم فقط یه ضربه ولی دوباره با یه حرکت از کاترین افتادم و باختم
! باید بیشتر تلاش کنین خانم من خیلی تیزم اما نگران نباشین هنوز ضعیفین
بطری اب رو داد دستم
+باشه مرسی کاترین دفعه بعد بهتر میشم
اب رو گرفتم و خوردم بلند شدم و بعد دست دادن دوستانه سمت خونه رفتم تا یه حمومی کنم
دقایقی بعد
حولم رو تنم کردم و از حموم اومدم بیرون
* دخترم اقای لویی اومدن زود اماده شین و بیاین برا خوشامد گویی پایین
+باشه اجوما اومدم
لباسام رو پوشیدم و موهام رو سشوار زدم و بستمشون و گل سیاهی لای موهام گذاشتم و راهی کلاس بعدیم شدم
کلاس زبان
تا الان کره ای –فرانسوی رو بلدم الانم المانی میخونم نمیدونم چرا فرانک میخواست که این زبانا رو بلد باشم وارد اتاق شدم سلام کردم و بعد صحبت کوتاهی شروع کردیم
چند مین بعد *
×خوبه خیلی خوبه خانم یونا زود و سریع یاد میگیرید
_چه خوب خبر خیلی خوبیه
صدا از پشتم میومد برگشتم که بافرانک روبه رو شدم با احترام رفتم و بغلش کردم لبخند زیری هم زدم
+بابایی میبینی که پیشرفت کردم
_اره افرین بهت اوه تا یادم نرفته امروز کلی مهمون داریم بهترین لباست رو بپوش اگرم میخوای بگم یکی برات بخرن
من:باشه بابا نه نیاز نیست لباس زیاد دارم
اقای لویی بعد جمع کردن وسایلش تعظیمی به فرانک کرد و رفت منم رفتم اتاقم در تعجب بودم بابا تا حالا توخونه مهمونی نگرفته بود و این خیلی مشکوک بود باید سر در میاوردم......
امید وارم خوشتون بیاد
۹.۷k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.