بی رحم
#بی_رحم
part 11
"صبح"
ویو یوری
امروز از همون اول که وارد شرکت شدم شرکت غوغا بود
انگار جیمین کاری که میخواست رو انجام داد به سمت اتاقم رفتم که منشی ناگهان جلوم ظاهر شد
_ چیزی شده
_ خانم مین سهام های شرکت بطور عجیبی افت کردن
_ اره متوجه شدم
_ اما اگه بخواد همینطور پیش بره شرکت نابود میشه باید بفهمیم این ماجرا زیر سر کیه
راستی اقای پارک تا یادم نرفته اقای پارک چند دقیقه ای هست که توی اتاقتون منتظرتونن
_ نگران نباشید خودم یجوری حلش میکنم تو میتونی بری به کارت برسی
سرش رو به نشونه احترام خم کرد و با باشه ای به سمت میزش رفت
منم به سمت اتاقم رفتم امید وار بودم بتونم سهام شرکت رو به حالت قبل برگردونم
جیمین با دیدن من از روی کاناپه بلند شد
و به سمتم قدم برداشت با همون پزخندی که روی لباش نشسته بود گفت : دیدی اخرشم همون کاری که میخواستمو انجام دادم بهت گفتم که سهام های شرکت توی خطره
حالا بیا ببینم چجوری میخوای از پس این مشکل بر بیای مین یوری
سعی میکردن اعصبانیتم رو نشون ندم
سرم رو بلند کردم
و همونجور که به چشماش چشم دوخته بودم گفتم : باشه من تسلیم میشم بگو چی ازم میخوای
چند قدم بهت نزدیک تر شد و فاصله ی بینمو رو کمتر کرد
_ پس بلاخره سر عقل اومدی مطمعنی با چیزی که میخوام مخالفت نمی کنی
_ هنوز بهم نگفتی دقیقا چی ازم میخوای ولی بنظرت برام راه مخالفتی گذاشتی خودت خوب میدونی تنها نقطه ضعفم الا این شرکته
بگو ببینم چی ازم میخوای
_ باید باهام ازدواج کنی
_ چی....
با حرفی که زد یه لحظه تو شُک رفتم نمی تونستم قبول کنم
هزدواج که مسخره بازی نبود اونم با یه ادم مثل اون
نمی تونستم چیزی بگم یا بهتر بگم نمی دونستم الا باید چی میگفتم
با دیدن وضعیت من پزخندی که روی لباش بود پرنگ تر شد
_ چیه میخوای مخالفت کنی خودت خوب میدونی میتونم به راحتی شرکت رو با خاک یکسان کنم پس فکر اینکه با درخواستم مخالفت کنی رو نکن
در ضمن حق نداری چیزی در این باره به پدرت یا مادرت با هر کسه دیگه ای بگی این فقط بین منو و تو هست چون اون موقع از اینی که هستی بیشتر تحت فشار میزارمت
_ جیمین لطفا یکم سر عقل بیا منو تو نمی تونیم باهم باشیم چه برسه به ازدواج
با این کارت فقط اوضاع رو از اینی که هست داغون تر میکنی
منو بیخیال شد صد تا ادم بهتر از من هست
چرا منو بیخیال نمیشه
فکرکردی من چرا پنج سال پیش اون کار رو کردم فکر کردی ازت بدم میومد
معلومه که نه
فقط اینو بدون اطرافیانت نمیخوان منو و تو باهم باشیم
من نمی خوام باز اتفاقات چند سال پیش تکرار بشه
صورتش رو بهم نزویک تر کرد طوری که شاید فقط چهار سانت فاصله ی صورت هامون بود
_پس وقتی ازم بدت نمیومد چرا اون کار رو کردی هان
میدونی با هر کدوم از اون حرفا چقدر اذیت شدم
part 11
"صبح"
ویو یوری
امروز از همون اول که وارد شرکت شدم شرکت غوغا بود
انگار جیمین کاری که میخواست رو انجام داد به سمت اتاقم رفتم که منشی ناگهان جلوم ظاهر شد
_ چیزی شده
_ خانم مین سهام های شرکت بطور عجیبی افت کردن
_ اره متوجه شدم
_ اما اگه بخواد همینطور پیش بره شرکت نابود میشه باید بفهمیم این ماجرا زیر سر کیه
راستی اقای پارک تا یادم نرفته اقای پارک چند دقیقه ای هست که توی اتاقتون منتظرتونن
_ نگران نباشید خودم یجوری حلش میکنم تو میتونی بری به کارت برسی
سرش رو به نشونه احترام خم کرد و با باشه ای به سمت میزش رفت
منم به سمت اتاقم رفتم امید وار بودم بتونم سهام شرکت رو به حالت قبل برگردونم
جیمین با دیدن من از روی کاناپه بلند شد
و به سمتم قدم برداشت با همون پزخندی که روی لباش نشسته بود گفت : دیدی اخرشم همون کاری که میخواستمو انجام دادم بهت گفتم که سهام های شرکت توی خطره
حالا بیا ببینم چجوری میخوای از پس این مشکل بر بیای مین یوری
سعی میکردن اعصبانیتم رو نشون ندم
سرم رو بلند کردم
و همونجور که به چشماش چشم دوخته بودم گفتم : باشه من تسلیم میشم بگو چی ازم میخوای
چند قدم بهت نزدیک تر شد و فاصله ی بینمو رو کمتر کرد
_ پس بلاخره سر عقل اومدی مطمعنی با چیزی که میخوام مخالفت نمی کنی
_ هنوز بهم نگفتی دقیقا چی ازم میخوای ولی بنظرت برام راه مخالفتی گذاشتی خودت خوب میدونی تنها نقطه ضعفم الا این شرکته
بگو ببینم چی ازم میخوای
_ باید باهام ازدواج کنی
_ چی....
با حرفی که زد یه لحظه تو شُک رفتم نمی تونستم قبول کنم
هزدواج که مسخره بازی نبود اونم با یه ادم مثل اون
نمی تونستم چیزی بگم یا بهتر بگم نمی دونستم الا باید چی میگفتم
با دیدن وضعیت من پزخندی که روی لباش بود پرنگ تر شد
_ چیه میخوای مخالفت کنی خودت خوب میدونی میتونم به راحتی شرکت رو با خاک یکسان کنم پس فکر اینکه با درخواستم مخالفت کنی رو نکن
در ضمن حق نداری چیزی در این باره به پدرت یا مادرت با هر کسه دیگه ای بگی این فقط بین منو و تو هست چون اون موقع از اینی که هستی بیشتر تحت فشار میزارمت
_ جیمین لطفا یکم سر عقل بیا منو تو نمی تونیم باهم باشیم چه برسه به ازدواج
با این کارت فقط اوضاع رو از اینی که هست داغون تر میکنی
منو بیخیال شد صد تا ادم بهتر از من هست
چرا منو بیخیال نمیشه
فکرکردی من چرا پنج سال پیش اون کار رو کردم فکر کردی ازت بدم میومد
معلومه که نه
فقط اینو بدون اطرافیانت نمیخوان منو و تو باهم باشیم
من نمی خوام باز اتفاقات چند سال پیش تکرار بشه
صورتش رو بهم نزویک تر کرد طوری که شاید فقط چهار سانت فاصله ی صورت هامون بود
_پس وقتی ازم بدت نمیومد چرا اون کار رو کردی هان
میدونی با هر کدوم از اون حرفا چقدر اذیت شدم
۹.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.