عاشق شدن part⁵
ویو تهیونگ
با دوستام رفتیم شهربازی تا یکم خوش بگذرونیم من با ماشینم رفتم سمت شهربازی تو پارکینگ ماشینمو پارک کردم که ا.ت رو دیدم رفتم سلام کنم که دیدم داره به چند نفر حمله میکنه بعد دیدم چند تا پسر دارن اون و دختر همراهشو اذیت میکنن ات دیگه کم آورده بود رفتم و همشون رو زدم زمین
بعد که ا.ت متوجه شد من بودم بهم سلامی داد
ا.ت:سلام
تهیونگ:سلام* لبخند
ویو ا.ت
به تهیونگ سلام کردم که یهو شینا گفت
شینا:سلام،،،،ا.ت کی میخواستی دوس پسرتو معرفی کنی
ا.ت:چی میگ...
داشتم حرف میزدم که یهو بچها اومدن و نتونستم حرفمو کامل کنم
شینا:خب بچها این آقا دوس پسر ا.ته و قراره امروز همراهیمون کنه اگه کاری نداشته باشه
تهیونگ:البته که همراهیتون میکنم *لبخند😀
ا.ت:اما...
داشتم حرف میزدم که بازم این شیناپد*ر س*گ پرید وسط حرفم
شینا:پس بریم
تهیونگ:بریم*😉
ا.ت:خدایاااااا
به بچه ها رفتیم و تقریبا سوار همه وسایل شدیم که رسیدیم به اتاق وحشت بهمون گفتن که باید دونفر دونفر بشیم و بچه ها خودشون بدون نظر من تقسیم کردن هر کی با دوس پسرش گروه شد و شینا هم با نایون(یکی دیگه از دوستای ا.ت)
😍🤩😘💗💗💗💗💗
با دوستام رفتیم شهربازی تا یکم خوش بگذرونیم من با ماشینم رفتم سمت شهربازی تو پارکینگ ماشینمو پارک کردم که ا.ت رو دیدم رفتم سلام کنم که دیدم داره به چند نفر حمله میکنه بعد دیدم چند تا پسر دارن اون و دختر همراهشو اذیت میکنن ات دیگه کم آورده بود رفتم و همشون رو زدم زمین
بعد که ا.ت متوجه شد من بودم بهم سلامی داد
ا.ت:سلام
تهیونگ:سلام* لبخند
ویو ا.ت
به تهیونگ سلام کردم که یهو شینا گفت
شینا:سلام،،،،ا.ت کی میخواستی دوس پسرتو معرفی کنی
ا.ت:چی میگ...
داشتم حرف میزدم که یهو بچها اومدن و نتونستم حرفمو کامل کنم
شینا:خب بچها این آقا دوس پسر ا.ته و قراره امروز همراهیمون کنه اگه کاری نداشته باشه
تهیونگ:البته که همراهیتون میکنم *لبخند😀
ا.ت:اما...
داشتم حرف میزدم که بازم این شیناپد*ر س*گ پرید وسط حرفم
شینا:پس بریم
تهیونگ:بریم*😉
ا.ت:خدایاااااا
به بچه ها رفتیم و تقریبا سوار همه وسایل شدیم که رسیدیم به اتاق وحشت بهمون گفتن که باید دونفر دونفر بشیم و بچه ها خودشون بدون نظر من تقسیم کردن هر کی با دوس پسرش گروه شد و شینا هم با نایون(یکی دیگه از دوستای ا.ت)
😍🤩😘💗💗💗💗💗
۵.۱k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.