تک پارتی نامجون!
وقت یتو ماموریتش آسیب می بینه!
(درخواستی)
ا/ت:بازمم مأموریت های خطرناک؟خسته شدم از دستت.
نامجون:بیب می دونم سخته ولی قول میدم دیگه تا یه ماه مأموریت نرم بعد این.
ا/ت:اصلا برو به من چه
پرش زمانی به روز ماموریت
نامجون ویو
ا/ت بعد از اینکه بهش گفتم دیگه باهام حرف نزد پس منم بدون خداحافظی رفتم ماموریت.
ا/ت ویو
منتظر بودم نامجون باهام خداحافظی کنه ولی صدای بسته شدن در اومد رفتم پایین دیدم نامجون داره میره یهو بغضم ترکید و گریه کردم.
.......
*سر ماموریت
سربازا: قربان چیکار کنیم؟
نامجون:آروم پشت سرم بیایید.
*یهو یه چیزی میندازن. که دود سمی می ده.
نامجون :فرار کنید.
*نامجون اونو میگیره تو دستش و دور میشه از اون کلی دود میاد و نامجون کلی سرفه می کنه. ولی انگاری سالم بود. پس ماموریت رو تموم کرد.
پرش زمانی به خونه.
ا/ت:سلام(سرد)
نامجون:سلام بیب
ا/ت:خوش گذشت؟
نامجون:بیب اینطوری نکن من خیلی دوستت...(نتونست حرفشو تموم کنه چون سرفه کرد .
ویو ا/ت
رفتم براش دستمال بیارم ولی وقتی برگشتم از حال رفته بود و از دهنش خون می آمد.
ا/ت:نامجوننون(داد) تروخدا بیدار. شو با من شوخی نکنن.تلفنن تلفنمم کوووو؟
*پرش زمانی به بیمارستان
ا/ت:دکتر حالش چطوره؟
دکتر:سم وارد بدنشون شده خوب میشن ولی طول میکشه.
ا/ت:خیلی ممنون می تونم ببینمش؟
دکتر:بله بفرمایید
ا/ت:نامجونن(گریه)
نامجون:ا/ت گریه نکن منم ناراحت میشم.(ضعیف)
سه سال بعد
ا/ت:صبر کن .....در آشپزخانه منو شکوندیییی؟(داد)
نامجون:دست زدن شکستت به من چهه؟
ا/ت:وایسا ببینم.(داد)
نامجون:آی آی درد می کنه!
ا/ت:چی شده؟!(ترسیده)
نامجون ا/ت رو بوس می کنه.
نامجون:ببخشید دیگه بیب.
end .........
#فیک #سناریو #وانشات
ساری اگه بد بودد تند نوشتممم.
(درخواستی)
ا/ت:بازمم مأموریت های خطرناک؟خسته شدم از دستت.
نامجون:بیب می دونم سخته ولی قول میدم دیگه تا یه ماه مأموریت نرم بعد این.
ا/ت:اصلا برو به من چه
پرش زمانی به روز ماموریت
نامجون ویو
ا/ت بعد از اینکه بهش گفتم دیگه باهام حرف نزد پس منم بدون خداحافظی رفتم ماموریت.
ا/ت ویو
منتظر بودم نامجون باهام خداحافظی کنه ولی صدای بسته شدن در اومد رفتم پایین دیدم نامجون داره میره یهو بغضم ترکید و گریه کردم.
.......
*سر ماموریت
سربازا: قربان چیکار کنیم؟
نامجون:آروم پشت سرم بیایید.
*یهو یه چیزی میندازن. که دود سمی می ده.
نامجون :فرار کنید.
*نامجون اونو میگیره تو دستش و دور میشه از اون کلی دود میاد و نامجون کلی سرفه می کنه. ولی انگاری سالم بود. پس ماموریت رو تموم کرد.
پرش زمانی به خونه.
ا/ت:سلام(سرد)
نامجون:سلام بیب
ا/ت:خوش گذشت؟
نامجون:بیب اینطوری نکن من خیلی دوستت...(نتونست حرفشو تموم کنه چون سرفه کرد .
ویو ا/ت
رفتم براش دستمال بیارم ولی وقتی برگشتم از حال رفته بود و از دهنش خون می آمد.
ا/ت:نامجوننون(داد) تروخدا بیدار. شو با من شوخی نکنن.تلفنن تلفنمم کوووو؟
*پرش زمانی به بیمارستان
ا/ت:دکتر حالش چطوره؟
دکتر:سم وارد بدنشون شده خوب میشن ولی طول میکشه.
ا/ت:خیلی ممنون می تونم ببینمش؟
دکتر:بله بفرمایید
ا/ت:نامجونن(گریه)
نامجون:ا/ت گریه نکن منم ناراحت میشم.(ضعیف)
سه سال بعد
ا/ت:صبر کن .....در آشپزخانه منو شکوندیییی؟(داد)
نامجون:دست زدن شکستت به من چهه؟
ا/ت:وایسا ببینم.(داد)
نامجون:آی آی درد می کنه!
ا/ت:چی شده؟!(ترسیده)
نامجون ا/ت رو بوس می کنه.
نامجون:ببخشید دیگه بیب.
end .........
#فیک #سناریو #وانشات
ساری اگه بد بودد تند نوشتممم.
۴۲.۹k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.