پارت پنجم عشق مخفی
#پارت_پنجم
اینقدر خوشحال بودم داشتم جر میخوردم
گفتن که من و چند نفر دیگه که انتخاب شدن باید بمونن من به لونا گفتم ماشین بگیره بره خونه
لونا گفت آروم باشم و دست و پا چلفتی نشم
بهم گفت خوش بگذره و رفت
قرار بود برای یک روز شمارشو داشته باشم
قرار شد که یک روز با نامجون باشم
به ما شماره های یک بار مصرف دادن😐😐😐😐😐😐
تا اگه باهاشون کاری داشتیم به اون شماره زنگ بزنیم نه به شماره ی اصلیشون
قرار بود پنج شنبه همین هفته با نامجون باشم
کل هفته داشتم به مامانم درباره ی این میگفتم
اینقدر خوشحال بودم داشتم جر میخوردم
گفتن که من و چند نفر دیگه که انتخاب شدن باید بمونن من به لونا گفتم ماشین بگیره بره خونه
لونا گفت آروم باشم و دست و پا چلفتی نشم
بهم گفت خوش بگذره و رفت
قرار بود برای یک روز شمارشو داشته باشم
قرار شد که یک روز با نامجون باشم
به ما شماره های یک بار مصرف دادن😐😐😐😐😐😐
تا اگه باهاشون کاری داشتیم به اون شماره زنگ بزنیم نه به شماره ی اصلیشون
قرار بود پنج شنبه همین هفته با نامجون باشم
کل هفته داشتم به مامانم درباره ی این میگفتم
۲۰۴
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.