PART 8 وقتی بین یچه هاش فرق میذاشت 🫤🥺🥺🥺
ا/ت: تهیونگ این کارت اصلا درست نبود برو.
که ا/ت با صدای تصادف یکی حرفش قطع شد
مردم شروع کردن به جیغ زدن و ایتکه این بچه کیه و زنگ بزنید به امبولانس
تهیونگ و ا/ت با ترس رفتن به سمت محل حادثه رفتن مردم رو کنار زدن
اون صحنه رو نمیتونستن باور کنن اون دختر کوچولو بود
حدس ا/ت درست بود و از اون چیزیکی میترسید سرش اومد اون دختر کوچولوش بود که غرق رد خون بود
تهیونگ میره و سر دخترو میزاره روی پاش
تهیونگ: نه نه نهههههه یونااااا منو تنهااا نزارررر خواهش میکننممم ببخشیدد اذیتت کردم برگردد خواهش میکنممممممم تنهامممم نزارررررر یکییییی زنگگگ بزنه امبولانسسسس دخترکمممم
10مین بعد
ا/ت و تهیونگ سوار ماشین امبولانس میشدن ا/ت زنگ زد به خاله تهیونگ تا بیاد و یوجین رو ببره
داشتن کارهای لازمو انجام میزذن
پرستار: نفس نمیکشهه
تهیونگ: یعنی چییییی پس تو اینحاااااا چی کاره ایییییییی عاااااااا
امبولانس رسید به بیمارستان
تهیونگ: هیچکسسسس اینجاااا نیستتتت دخترکم داره طلف میشهههههه
پرستار: لطفا اروم باشید اقاا اینجا بیمارستانه
پرستار ها اومدن و یونا رو روی برانکارد گذاشتن
3ساعت بعد
سه ساعت میشد که یونا رو برده بودن اتاق عمل و هنوز در نیومده بود
و ا/ت همینجوری داشت اشک مییخرید وضعیت تهیونگ هم از ا/ت بهتر نبود تهیونگ خودشو سرزنش میکرد که چرا هیچکاری واسه یونا نکرده و اینقدر اذیتش میکرد🫤🥺
که دکتر از اتاق عمل بیرون اومدد
تهیونگ: اقای دکتر دحترم دخترممم چی شددههههههه هاااااا بگووووو چی شدههههه
دکتر: اممم خبب
ا/ت: چیییی بگیییددددددد دیگهههه
دکتر: سرش یه کوچولو اسیب دیده بود و احتمال تصادفو به این میدیم که قلبش گرقته و بر اثر اون دختر شما بیهوش شدن و باعث شد تصادف بشه
تهیونگ: خب میتونم برم ببنمیش
دکتر: بله ولی
تهیونگ تا کلمه بله رو شنید سریع حمله ورشدن اتاقی که بعد عمل یونا رو برده بودن (همونجایی که بعد عمل میبرن اسمشو نمیدونم 😓🫢)
تهیونگ دید یونا روی تخت خابیده و چندتا دستگاه بهش وصله ولی وقتی صفحه مانیتور رو دید قلبش وایستاد
تمام خط های مربوط به مانیتور ـــــــــــــــــــــــ اینجور بود و عدد صفر رو نشون میداد
این این یعنی چی
یعنی دخترک کوچولوش مرده بود
الان تهیونگ باعث مرگ دخترکش شده بود
تهیونگ سریع رفت سمت دخترک
تهیونگ: یونا یونا قهرمان هق هقبابایی تروخدا باشو خواهش میکنم هق هق بابایی رو تنها نزار من و مامانت و داداشی هق هق بدون تو نمیتونیم زندگی کنیما پاشو عشقم هق هق عزیرم خواهش میکنم پاشو قول میدم هق هق اگه پاشی برات اسباب بازی بخرم هق هق ببرمت بیرون ببرمت شهربازی کلی جاهای هق هق قشنگ ببرمت هق هق ولی تو پاشو
نو فرشتمی ببخشید که بهت کم توجه کردم ولی اگه تو بری منم میمیرماا
تهیونگ رفت و بوسه ای روی گونه دخترک زد
وقتی بوسه رو زد یه قطره اشک افتاد روی صورت صورت یونا
تهیونگ با نا امیدی از اتاق خارج شد دیگه چی کار میتونست بکنه
فرشتش رو تخت بیمارستان به خواب عمیق فرو رقته بود که با
صدایی که شنید برگشت
حدسش درست بود
سریع پرستار هارو صدا زد و
لایک: 5
فالو: 5
که ا/ت با صدای تصادف یکی حرفش قطع شد
مردم شروع کردن به جیغ زدن و ایتکه این بچه کیه و زنگ بزنید به امبولانس
تهیونگ و ا/ت با ترس رفتن به سمت محل حادثه رفتن مردم رو کنار زدن
اون صحنه رو نمیتونستن باور کنن اون دختر کوچولو بود
حدس ا/ت درست بود و از اون چیزیکی میترسید سرش اومد اون دختر کوچولوش بود که غرق رد خون بود
تهیونگ میره و سر دخترو میزاره روی پاش
تهیونگ: نه نه نهههههه یونااااا منو تنهااا نزارررر خواهش میکننممم ببخشیدد اذیتت کردم برگردد خواهش میکنممممممم تنهامممم نزارررررر یکییییی زنگگگ بزنه امبولانسسسس دخترکمممم
10مین بعد
ا/ت و تهیونگ سوار ماشین امبولانس میشدن ا/ت زنگ زد به خاله تهیونگ تا بیاد و یوجین رو ببره
داشتن کارهای لازمو انجام میزذن
پرستار: نفس نمیکشهه
تهیونگ: یعنی چییییی پس تو اینحاااااا چی کاره ایییییییی عاااااااا
امبولانس رسید به بیمارستان
تهیونگ: هیچکسسسس اینجاااا نیستتتت دخترکم داره طلف میشهههههه
پرستار: لطفا اروم باشید اقاا اینجا بیمارستانه
پرستار ها اومدن و یونا رو روی برانکارد گذاشتن
3ساعت بعد
سه ساعت میشد که یونا رو برده بودن اتاق عمل و هنوز در نیومده بود
و ا/ت همینجوری داشت اشک مییخرید وضعیت تهیونگ هم از ا/ت بهتر نبود تهیونگ خودشو سرزنش میکرد که چرا هیچکاری واسه یونا نکرده و اینقدر اذیتش میکرد🫤🥺
که دکتر از اتاق عمل بیرون اومدد
تهیونگ: اقای دکتر دحترم دخترممم چی شددههههههه هاااااا بگووووو چی شدههههه
دکتر: اممم خبب
ا/ت: چیییی بگیییددددددد دیگهههه
دکتر: سرش یه کوچولو اسیب دیده بود و احتمال تصادفو به این میدیم که قلبش گرقته و بر اثر اون دختر شما بیهوش شدن و باعث شد تصادف بشه
تهیونگ: خب میتونم برم ببنمیش
دکتر: بله ولی
تهیونگ تا کلمه بله رو شنید سریع حمله ورشدن اتاقی که بعد عمل یونا رو برده بودن (همونجایی که بعد عمل میبرن اسمشو نمیدونم 😓🫢)
تهیونگ دید یونا روی تخت خابیده و چندتا دستگاه بهش وصله ولی وقتی صفحه مانیتور رو دید قلبش وایستاد
تمام خط های مربوط به مانیتور ـــــــــــــــــــــــ اینجور بود و عدد صفر رو نشون میداد
این این یعنی چی
یعنی دخترک کوچولوش مرده بود
الان تهیونگ باعث مرگ دخترکش شده بود
تهیونگ سریع رفت سمت دخترک
تهیونگ: یونا یونا قهرمان هق هقبابایی تروخدا باشو خواهش میکنم هق هق بابایی رو تنها نزار من و مامانت و داداشی هق هق بدون تو نمیتونیم زندگی کنیما پاشو عشقم هق هق عزیرم خواهش میکنم پاشو قول میدم هق هق اگه پاشی برات اسباب بازی بخرم هق هق ببرمت بیرون ببرمت شهربازی کلی جاهای هق هق قشنگ ببرمت هق هق ولی تو پاشو
نو فرشتمی ببخشید که بهت کم توجه کردم ولی اگه تو بری منم میمیرماا
تهیونگ رفت و بوسه ای روی گونه دخترک زد
وقتی بوسه رو زد یه قطره اشک افتاد روی صورت صورت یونا
تهیونگ با نا امیدی از اتاق خارج شد دیگه چی کار میتونست بکنه
فرشتش رو تخت بیمارستان به خواب عمیق فرو رقته بود که با
صدایی که شنید برگشت
حدسش درست بود
سریع پرستار هارو صدا زد و
لایک: 5
فالو: 5
۳۵.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.