🍷پارت139🍷
"میسو"
" بهش دست نزن کثافت"
اگه الان بسته نبود مطمئناً خیلی بد پارشون میکرد...موهامو گرفت و لایه انگشتاش پیچید
" تمام این سالها منتظر بودم یه نقطه ضعف از پیدا کنم، اما تو کارت عالی بود
هرچی نباشه خودم تربیتت کردم از جای زخمات که با خالکوبی پوشوندیشون بپرس"
لعنتی اینم میدونست، اگه به کوک حالت عصبی دست بده چی؟
نه نه،
خم شد و انگشتشو رو گونم کشید، فقط میخواستم بالا بیارم...
" و خب از شانس من این خانم دکتر اومد تو زندگیت چی از این بهتر"
" دست کثیفتو بهش نزن، ولش کن بره، مشکلت منم "
بلند شدو دوباره موهامو گرفت
"اوه پسر احمقم من این همه موندم تا نقطه ضعف تورو پیدا کنم
حالا ولش کنم بره"
تیزی چاقو رو روی بازوم حس کردم
کوک بلند فریاد زد" نهههه"
" کنجکاوی که میخوام باهاش چیکار کنم اره؟"
چاقو رو کشید که سوزش وحشتناکی گرفت اما خودمو کنترل کردم که جیغ نزنم
خیسی خون رو حس میکردم
" اگه من مستقیم به خودت آسیب بزنم هیچ فایده ای نداره، پس به نقطه ضعف دست میزنم"
کوک محکم دستاشو میکشید تا حمله کنه، به چشماش نگاه کردم و لبخند زدم آروم لب زدم" اشکالی نداره"
انگشتشو رو زخمم کشید چشمامو از درد بستم
خون بازو و رو صورتم کشید
" بیخیال پسر، خودتم اینکارو باهاش کردی، میدونی چه حالی میده اینکه یه نفرو پیدا کنی و عقده هاتو سرش خالی کنی"
با ترس به کوک نگاه کردم، نباید این حرف میزد، کوک با حالتی که انگار تو فکره به بازوم نگاه میکرد...
چشمش برق زد و من اشکو تو چشماش دیدم
نه نه، الان اخرین چیزی که میخوام دیدن اشکاشه
ناخوداگاه منم اشک ریختم
اروم زمزمه کرد" من بهش صدمه زدم"...
میدونم این پارت کمه لاوام..ولی بازم گفتم بزارمش که دوتا پارت گذاشته باشم 🍹🖤
"میسو"
" بهش دست نزن کثافت"
اگه الان بسته نبود مطمئناً خیلی بد پارشون میکرد...موهامو گرفت و لایه انگشتاش پیچید
" تمام این سالها منتظر بودم یه نقطه ضعف از پیدا کنم، اما تو کارت عالی بود
هرچی نباشه خودم تربیتت کردم از جای زخمات که با خالکوبی پوشوندیشون بپرس"
لعنتی اینم میدونست، اگه به کوک حالت عصبی دست بده چی؟
نه نه،
خم شد و انگشتشو رو گونم کشید، فقط میخواستم بالا بیارم...
" و خب از شانس من این خانم دکتر اومد تو زندگیت چی از این بهتر"
" دست کثیفتو بهش نزن، ولش کن بره، مشکلت منم "
بلند شدو دوباره موهامو گرفت
"اوه پسر احمقم من این همه موندم تا نقطه ضعف تورو پیدا کنم
حالا ولش کنم بره"
تیزی چاقو رو روی بازوم حس کردم
کوک بلند فریاد زد" نهههه"
" کنجکاوی که میخوام باهاش چیکار کنم اره؟"
چاقو رو کشید که سوزش وحشتناکی گرفت اما خودمو کنترل کردم که جیغ نزنم
خیسی خون رو حس میکردم
" اگه من مستقیم به خودت آسیب بزنم هیچ فایده ای نداره، پس به نقطه ضعف دست میزنم"
کوک محکم دستاشو میکشید تا حمله کنه، به چشماش نگاه کردم و لبخند زدم آروم لب زدم" اشکالی نداره"
انگشتشو رو زخمم کشید چشمامو از درد بستم
خون بازو و رو صورتم کشید
" بیخیال پسر، خودتم اینکارو باهاش کردی، میدونی چه حالی میده اینکه یه نفرو پیدا کنی و عقده هاتو سرش خالی کنی"
با ترس به کوک نگاه کردم، نباید این حرف میزد، کوک با حالتی که انگار تو فکره به بازوم نگاه میکرد...
چشمش برق زد و من اشکو تو چشماش دیدم
نه نه، الان اخرین چیزی که میخوام دیدن اشکاشه
ناخوداگاه منم اشک ریختم
اروم زمزمه کرد" من بهش صدمه زدم"...
میدونم این پارت کمه لاوام..ولی بازم گفتم بزارمش که دوتا پارت گذاشته باشم 🍹🖤
۶۰.۲k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.