بلاخره که باید مال من میشدی ....
بلاخره که باید مال من میشدی ....
#استری_کیدز #سناریو
من هانم ، هان جیسونگ از الانم تو با من زندگی میکنی دیگه نیازی به کار کردن و اجاره و اینجور چیزا نداری
البته برام سوال بود تو این سن کم چرا کار میکنی؟
_وایی واقعا میشه؟ ممنونم ازت
امم راستش من وقتی بچه بودم پدر مادرم جدا شدن . چند سال بعد از اون اتفاق هم با مادرم زندگی
میکردم . پدرم که اصلا رفت و دیگه پیداش نشد
مادرم هم بعد چند سال ازدواج کرد ، شوهرش از بودن من راضی نبود و بخاطر همین من از اون خونه رفتم
و برا اجاره هم ک به پول نیاز داشتم..
+واقعا بابت اتفاقاتی ک افتاده برات متاسفم . خب الان یعنی مادرت رو نمیبینی؟
_مرسی. امم دیر به دیر به دیدنش میرم . اون الان مشغول سفر با شوهرشه
+خب.. اصلا بیا همه رو فراموش کنیم .
+رسیدیم
_واو اینجا کجاست ...
+خونه م البته خونه ما
*وارد خونه شدید
چیدمان فوق العاده ش محوت کرده بود
چرخیدی ب سمت جیسونگ که جلوت زانو زد و دوتا دستات رو تو دستاش گرفت
+گوش کن ما قراره باهم زندگی جدیدی رقم بزنیم
میخوام باهم خوشبخت ترین آدمای این جهان بشیم ..
میخوام تورو در کنارم داشته باشم . میخوام هر روز صبح که بیدار شدم
اولین تصویری که میبینم چهره تو ک تو بغلمی باشه
میخوام هروز ببوسمت . هروز صدات کنم
هوانگ ا.ت میشه مال من بشی؟
*دستاش رو محکم گرفتی و بلندش کردی
در برابر حرفای قشنگش چیزی نداشتی تو چشماش نگاه کردی
و سر تکون دادی و ثانیه ای نگذشت که لبت رو ، روی لب هاش گذاشتی
و محکم و با اشتیاق بوسیدی
جیسونگ هم از این جوابت خیلی خوشحال شد و بوسه رو به دستش گرفت و
پر شور تر ادامه داد
The end
Niki
#استری_کیدز
#جونگین
#سونگمین
#چان
#لینو
#درخواستی
#چانگبین
#هیونلیکس
#هیونجین
#فلیکس
#هان
#استری_کیدز #سناریو
من هانم ، هان جیسونگ از الانم تو با من زندگی میکنی دیگه نیازی به کار کردن و اجاره و اینجور چیزا نداری
البته برام سوال بود تو این سن کم چرا کار میکنی؟
_وایی واقعا میشه؟ ممنونم ازت
امم راستش من وقتی بچه بودم پدر مادرم جدا شدن . چند سال بعد از اون اتفاق هم با مادرم زندگی
میکردم . پدرم که اصلا رفت و دیگه پیداش نشد
مادرم هم بعد چند سال ازدواج کرد ، شوهرش از بودن من راضی نبود و بخاطر همین من از اون خونه رفتم
و برا اجاره هم ک به پول نیاز داشتم..
+واقعا بابت اتفاقاتی ک افتاده برات متاسفم . خب الان یعنی مادرت رو نمیبینی؟
_مرسی. امم دیر به دیر به دیدنش میرم . اون الان مشغول سفر با شوهرشه
+خب.. اصلا بیا همه رو فراموش کنیم .
+رسیدیم
_واو اینجا کجاست ...
+خونه م البته خونه ما
*وارد خونه شدید
چیدمان فوق العاده ش محوت کرده بود
چرخیدی ب سمت جیسونگ که جلوت زانو زد و دوتا دستات رو تو دستاش گرفت
+گوش کن ما قراره باهم زندگی جدیدی رقم بزنیم
میخوام باهم خوشبخت ترین آدمای این جهان بشیم ..
میخوام تورو در کنارم داشته باشم . میخوام هر روز صبح که بیدار شدم
اولین تصویری که میبینم چهره تو ک تو بغلمی باشه
میخوام هروز ببوسمت . هروز صدات کنم
هوانگ ا.ت میشه مال من بشی؟
*دستاش رو محکم گرفتی و بلندش کردی
در برابر حرفای قشنگش چیزی نداشتی تو چشماش نگاه کردی
و سر تکون دادی و ثانیه ای نگذشت که لبت رو ، روی لب هاش گذاشتی
و محکم و با اشتیاق بوسیدی
جیسونگ هم از این جوابت خیلی خوشحال شد و بوسه رو به دستش گرفت و
پر شور تر ادامه داد
The end
Niki
#استری_کیدز
#جونگین
#سونگمین
#چان
#لینو
#درخواستی
#چانگبین
#هیونلیکس
#هیونجین
#فلیکس
#هان
۳.۶k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.