بازی شیرین پارت ۱۲ 💗💖 (:
+ هر چقد تلاش کردم نزاشتم پایین تا اینکه رسیدیم به یه جایه خلوت !
+ یااا چرا اومدیم اینجا ؟
_ چون باید بهت یه اخطار مهم بدم .
+ بنال !
_ از این به بعد حق حرف زدن با لونا رو نداری اگه بفهمن با لونا حرف زدی تنبیهت میکنم و چون الانم کلی باهاش پچ پچ کردی تنبیهی تا ۲ روز حرف نزنی و ساکت بمونی .
+ تو .....
با نگاه ترسناکش خفه شدم و دنبال عین بچه ۳ ساله ها راه افتادم و تو دلم فوش بارونش میکردم.
_ خب بریم !
+ همه راه افتادیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم ....
* پرش زمانی به شب *
+ شب بود و هنوز چیزی پیدا نکرده بودیم داشتیم نا امید میرفتیم هتل که چشمم خورد به یه گل خیلی خوش رنگ که مثل کرم شب تاب تو شب خودنمایی میکرد چون حق حرف زدن نداشتم باید یه فکری میکردم ....
* ساعت ۲:۴۵ شب *
+ همه خواب بودن پاشدم لباس پوشیدم و از هتل خارج شدم رسیدم به گل با دستم لمسش کردم که یهو تبدیل شد به یه شیشه ای که توش مایع سفید و سیاه رنگی داشت دقیقا مثل همون اکسیر ماله جیهوپ بود درشو باز کردم و خوردمش یهو سرگیجه گرفتم و بیهوش شدم .
* صبح *
+ چشمامو باز کردم که دیدم هنوز همونجام بلند شدم و از تو دوربین گوشیم یه نگاهی به خودم کردم دیگه دندون هام مثل خرگوش نبود چشمام مثل چشمایه خرگوش نبود برايه اینکه مطمئن بشم چشمامو بستم و به خرگوش شدن فکر کردم ولی خرگوش نشدم با خوشحالی وسط جاده داد زدم ....
+ ازاااادد شدممم
بعدم یا خوشحالی دويدم سمت هتل .
* موهایه بلند دخترک بخاطر دویدن و وزش باد تکون میخورد و باعث میشد تموم گردن و ترقوه هاش هوایه آزاد رو به خودش جذب کنه هانیل به قدری خوشحال بود که روز تولدش نبود .
+ رسیدم به هتل رفتم داخل که دیدم همه مثل هارو ، لونا ، پدرو مادر جیهوپ و خوده جیهوپ نگرانن رفتم سمتشون و با خوشحالی گفتم :
+ دیگه نیازی نیست بگردید آزادممم. 😆
* همه برگشتن سمت هانیل اونا بخاطر پیدا شدن هانیل شاد نبودن بخاطر اینکه دیگه هانیل آزاده خوشحال بودن .
+ لونا و هارو اومدن محکم بغلم کردن بعدم پدرو مادر جیهوپ ولی تا پدرو مادر جیهوپ جدا شدن یهو جیهوپ محکم بغلم کرد و دم گوشم با صدایه بمی زمزمه کرد :
_ روانی میدونی چقد نگرانت بودم ؟
+ حالا که خوبم بعدم جنابعالی نمیذاشتی حرف بزنم منم مجبور به این کار شدم .
_ 😂😂
* همه خوشحال بودن و تو جزیره ی ججو با خوشحالی پرسه میزدن ولی این خوشحالی تا کجا ادامه داشت ؟
جیهوپ و هانیل متوجه حسشون بهم بودن ولی مادر جیهوپ چی ؟
درسته اون هوایه هانیلو داشت ولی راضی نبود پسرش با هانیل ازدواج کنه .
* پرش زمانی به ۱ ماه بعد *
از زبان هانیل:
+ یااا چرا اومدیم اینجا ؟
_ چون باید بهت یه اخطار مهم بدم .
+ بنال !
_ از این به بعد حق حرف زدن با لونا رو نداری اگه بفهمن با لونا حرف زدی تنبیهت میکنم و چون الانم کلی باهاش پچ پچ کردی تنبیهی تا ۲ روز حرف نزنی و ساکت بمونی .
+ تو .....
با نگاه ترسناکش خفه شدم و دنبال عین بچه ۳ ساله ها راه افتادم و تو دلم فوش بارونش میکردم.
_ خب بریم !
+ همه راه افتادیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم ....
* پرش زمانی به شب *
+ شب بود و هنوز چیزی پیدا نکرده بودیم داشتیم نا امید میرفتیم هتل که چشمم خورد به یه گل خیلی خوش رنگ که مثل کرم شب تاب تو شب خودنمایی میکرد چون حق حرف زدن نداشتم باید یه فکری میکردم ....
* ساعت ۲:۴۵ شب *
+ همه خواب بودن پاشدم لباس پوشیدم و از هتل خارج شدم رسیدم به گل با دستم لمسش کردم که یهو تبدیل شد به یه شیشه ای که توش مایع سفید و سیاه رنگی داشت دقیقا مثل همون اکسیر ماله جیهوپ بود درشو باز کردم و خوردمش یهو سرگیجه گرفتم و بیهوش شدم .
* صبح *
+ چشمامو باز کردم که دیدم هنوز همونجام بلند شدم و از تو دوربین گوشیم یه نگاهی به خودم کردم دیگه دندون هام مثل خرگوش نبود چشمام مثل چشمایه خرگوش نبود برايه اینکه مطمئن بشم چشمامو بستم و به خرگوش شدن فکر کردم ولی خرگوش نشدم با خوشحالی وسط جاده داد زدم ....
+ ازاااادد شدممم
بعدم یا خوشحالی دويدم سمت هتل .
* موهایه بلند دخترک بخاطر دویدن و وزش باد تکون میخورد و باعث میشد تموم گردن و ترقوه هاش هوایه آزاد رو به خودش جذب کنه هانیل به قدری خوشحال بود که روز تولدش نبود .
+ رسیدم به هتل رفتم داخل که دیدم همه مثل هارو ، لونا ، پدرو مادر جیهوپ و خوده جیهوپ نگرانن رفتم سمتشون و با خوشحالی گفتم :
+ دیگه نیازی نیست بگردید آزادممم. 😆
* همه برگشتن سمت هانیل اونا بخاطر پیدا شدن هانیل شاد نبودن بخاطر اینکه دیگه هانیل آزاده خوشحال بودن .
+ لونا و هارو اومدن محکم بغلم کردن بعدم پدرو مادر جیهوپ ولی تا پدرو مادر جیهوپ جدا شدن یهو جیهوپ محکم بغلم کرد و دم گوشم با صدایه بمی زمزمه کرد :
_ روانی میدونی چقد نگرانت بودم ؟
+ حالا که خوبم بعدم جنابعالی نمیذاشتی حرف بزنم منم مجبور به این کار شدم .
_ 😂😂
* همه خوشحال بودن و تو جزیره ی ججو با خوشحالی پرسه میزدن ولی این خوشحالی تا کجا ادامه داشت ؟
جیهوپ و هانیل متوجه حسشون بهم بودن ولی مادر جیهوپ چی ؟
درسته اون هوایه هانیلو داشت ولی راضی نبود پسرش با هانیل ازدواج کنه .
* پرش زمانی به ۱ ماه بعد *
از زبان هانیل:
۲.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.