کازینو
از تاکسی پیاده شدم دقیقا روبروی یه عمارت خیلی بزرگ وایساده بودم که برای جئون بود
سر راه یه بادیگارد ازم مشخصاتمو خواستو بعدش اجازه داد وارد بشم
وارد که شدم یه خانم نسبتا پیر به سمتم اومد و گفت که برم لباسی که تو اتاق 27 رو بردارم و بپوشمش.
وارد اتاق شدم و لباسو پوشیدم لباسش نسبتا کوتاه بود اما خوب بود .
همینکه به اشپزخونه رسیدم اون خانمه بهم گفتش که اجوما صداش کنم .
بهم کلی کار داد و پدرم در اومد .
ولی برای رسیدن به هدفم حتما باید اینارو پشت سر بزارم
کلی خدمتکار دیگه هم درحال کار کردن بودن که ینفرشون که همسن خودم میزد توجهمو جلب کرد
پس رفتم سمتش گفتم
+: سلام من ات هستم .
علامت دوستش :^
^: سلام منم کلویی هستم
در کل اینکه با کلویی دوست شدم و داشتم باهاش حرف میزدم که صدای داد اجوما منو به خودم آورد هممون صدا کرد
اجوما : امشب قراره ارباب تشریف بیارن اینجا هواستونو جمع کنید که تمام عمارت برق بزنه و غذا ها طمع خوبی داشته باشه.
خوبه تازه بازی داره شروع میشه...
***
ادامه دارد...
سر راه یه بادیگارد ازم مشخصاتمو خواستو بعدش اجازه داد وارد بشم
وارد که شدم یه خانم نسبتا پیر به سمتم اومد و گفت که برم لباسی که تو اتاق 27 رو بردارم و بپوشمش.
وارد اتاق شدم و لباسو پوشیدم لباسش نسبتا کوتاه بود اما خوب بود .
همینکه به اشپزخونه رسیدم اون خانمه بهم گفتش که اجوما صداش کنم .
بهم کلی کار داد و پدرم در اومد .
ولی برای رسیدن به هدفم حتما باید اینارو پشت سر بزارم
کلی خدمتکار دیگه هم درحال کار کردن بودن که ینفرشون که همسن خودم میزد توجهمو جلب کرد
پس رفتم سمتش گفتم
+: سلام من ات هستم .
علامت دوستش :^
^: سلام منم کلویی هستم
در کل اینکه با کلویی دوست شدم و داشتم باهاش حرف میزدم که صدای داد اجوما منو به خودم آورد هممون صدا کرد
اجوما : امشب قراره ارباب تشریف بیارن اینجا هواستونو جمع کنید که تمام عمارت برق بزنه و غذا ها طمع خوبی داشته باشه.
خوبه تازه بازی داره شروع میشه...
***
ادامه دارد...
۵.۳k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.