دو پارتی (وقتی خواهرشی اما....)پارت ۲ (آخر )
جیسونگ وقتی متوجه ی صدای پر از بغضت شد سریع به سمتت اومد تورو توی آغوش گرفت
_ هی هی...تو نیازی نیست متاسف باشی....اون چند تا برگه ی لعنتی ارزش اینکه اینطوری گریه کنی نداره....
سرت رو توی سینه ی برادر بزرگترت فرو کردی و با تمام وجودت هق هق میزدی
+ من...هق هق....دیگه نمیتونم...هق هق...اینطوری...هق هق...زندگی کنم
با این جمله جیسونگ تورو محکم تر به خودش چسبوند و آروم موهات رو نوازش میکرد...
_ شیشششش....نمیزارم چیزیت بشه....خودم درستش میکنم...
+ مامان...هق هق...و بابا...دو...هق هق...دوستم ندارن....هق هق....م...من
گریه ات شدت میگیره
جیسونگ آروم تورو از خودش فاصله میده و با لبخند نگاهش رو به چشمای اشکیت میده...
_ هی...اسم اونا رو پدر و مادر نزار....اونا لیاقتت رو ندارن.....
آروم همینطور که لبخند میزد موهای روی صورتت رو کنار زد و اشکات رو با انگشت شصتش پاک میکنه...
_ من...به عنوان برادر بزرگتر همیشه و همیشه....کنارت میمونم....قول میدم.....
دستت رو میگیره و با لبخند نگاهت میکنه و دوباره تورو توی بغل خودش میکشه
_ به برادرت اعتماد کن...خواهر کوچولوم
_ هی هی...تو نیازی نیست متاسف باشی....اون چند تا برگه ی لعنتی ارزش اینکه اینطوری گریه کنی نداره....
سرت رو توی سینه ی برادر بزرگترت فرو کردی و با تمام وجودت هق هق میزدی
+ من...هق هق....دیگه نمیتونم...هق هق...اینطوری...هق هق...زندگی کنم
با این جمله جیسونگ تورو محکم تر به خودش چسبوند و آروم موهات رو نوازش میکرد...
_ شیشششش....نمیزارم چیزیت بشه....خودم درستش میکنم...
+ مامان...هق هق...و بابا...دو...هق هق...دوستم ندارن....هق هق....م...من
گریه ات شدت میگیره
جیسونگ آروم تورو از خودش فاصله میده و با لبخند نگاهش رو به چشمای اشکیت میده...
_ هی...اسم اونا رو پدر و مادر نزار....اونا لیاقتت رو ندارن.....
آروم همینطور که لبخند میزد موهای روی صورتت رو کنار زد و اشکات رو با انگشت شصتش پاک میکنه...
_ من...به عنوان برادر بزرگتر همیشه و همیشه....کنارت میمونم....قول میدم.....
دستت رو میگیره و با لبخند نگاهت میکنه و دوباره تورو توی بغل خودش میکشه
_ به برادرت اعتماد کن...خواهر کوچولوم
۴۳.۹k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.