دختری با موی صورتی پارت ۶
آنیا : جولیا دست دامیلنو گرفت و به سمت خودش کشید
جولیا : دامیان برای خودمه
آنیا : مگه خوردمش
جولیا : دیگه نزدیکه دامیان نشو
آنیا : به من چه
جولیا : دیگه نه مدرسه نه جای دیگه ای نزدیکش نشو
آنیا : نگران نباش خودم می دونم که تو دوست دختر دامیانی
جولیا : پس حالا چه می دونی دیگه نباید دوستش باشی
آنیا : باشه ( باداد)
جولیا : دیدم آنیا داره می ره من خوشحال بعد صورت دامیان رو نگاه کردم دیدم دامیان به نظر ناراحت و هم خیلی اعصبایی میاد و من سری از اونجا رفتم
(ذهن دامیان )
انقدر از دست جولیا اعصبانی بودم که دوست داشتم با مشت به جولیا رو بزنم
(کلاس )
بکی : سلام آنیا جونم بیا بشین
آنیا : سلام
(ذهن بکی )
نمیدونم چرا آنیا انقدر ناراحت بود ........................آها شاید به خاطر امتحانه
بکی : آنیا نگران نباش ، باشه ؟
آنیا : باشه ، اوه بکی معلم اومد
معلم : بچه ها .....................
بقیش برای پارت ۷ بای بای😊
جولیا : دامیان برای خودمه
آنیا : مگه خوردمش
جولیا : دیگه نزدیکه دامیان نشو
آنیا : به من چه
جولیا : دیگه نه مدرسه نه جای دیگه ای نزدیکش نشو
آنیا : نگران نباش خودم می دونم که تو دوست دختر دامیانی
جولیا : پس حالا چه می دونی دیگه نباید دوستش باشی
آنیا : باشه ( باداد)
جولیا : دیدم آنیا داره می ره من خوشحال بعد صورت دامیان رو نگاه کردم دیدم دامیان به نظر ناراحت و هم خیلی اعصبایی میاد و من سری از اونجا رفتم
(ذهن دامیان )
انقدر از دست جولیا اعصبانی بودم که دوست داشتم با مشت به جولیا رو بزنم
(کلاس )
بکی : سلام آنیا جونم بیا بشین
آنیا : سلام
(ذهن بکی )
نمیدونم چرا آنیا انقدر ناراحت بود ........................آها شاید به خاطر امتحانه
بکی : آنیا نگران نباش ، باشه ؟
آنیا : باشه ، اوه بکی معلم اومد
معلم : بچه ها .....................
بقیش برای پارت ۷ بای بای😊
۱.۵k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.