زیبای من
پارت۱۳
ویو ات
هر دفعه از جیمین درباره جین میپرسم فقط میگه میاد میاد ولی نمیدونم این میاد میاد کی میاد روی ویلچر نشسته بودم لیا با کلی غرغر بردم تا توی حیاط بیمارستان جلوی درختی که خیلی خوشگل بود که با صدای آشنا که دلتنگش بودم برگشتم سمتش
جین:ات
با فکر که دوباره یه توهم فقط سرمو برگردوندم که یهو اومد جلو با چشمای اشکی بغلم کرد اینجا بود که فهمیدم نه خودشه کسی که دلتنگش بودم کسی که هر روز هر ساعت هر دقیقه هر ثانیه به خاطر از دست دادنش گریه میکردم کسی که عاشقش بودم دوباره برگشته
ات:جین؟
از تو بغلش کشیدم بیرون
جین:ببین دوروز نبودم چی سر خودش اورده باید حتما چهارچشمی مراقبت باشم ؟
ات:نخیر آخه چرا رفتی سوار اون هواپیما لعنتی شدی میدونی وی به سرم آوردی (بغض )
جین:نکنه خانوم خانوما به خاطر دور بودن از من این بلا سر خودش اورده
ات:نخیر (عصبی)
جین:باشه باشه ما باور کردیم
ات:باشه اصلا به خاطر تو بوده چرا اینجوری رفتی نفهمیدی کل زندگی من تویی بعد اینجوری میری و خبر میاد که مردی خودت بودی چیکار میکردی ها .....
داشتم حرف میزدم که با حس چیزی روی لبم حرفم کلا یادم رفت که بعد دومین رفت کنار
جین:چقدر حرف میزنی
ات:هعی کی بهت اجازه داد برای وی اینکار کردی ها اصلا بگو ببینم کجا بودی که من تو این روز افتادم ها .....
که دوباره باهمون حس حرفمو خوردم دوباره بعد دو مین رفت کنار
جین:چقدر غر غر میکنی دوروز نبودم چقدر تغییر کردی خیلی غر میزنی (خنده)
دهن باز کردم که چیزی بگم که
جین:دوباره بخوای غر بزنی (نیشخند شیطانی 😈)دوباره ...
ات:نخیر من غرغر نمیکنم من فقط دارم میگم چرا باید میرفتی چرا باید سوار اون هواپیما میشدی چرا الان اینکار کردی چرا ....
جین:چرا زمین گرده تقصیر تو زمین گرده چرا آسمون آبیه اونم تقصیر تو خجالت نکش بگو
ات:نخیر اصلا اینجوری نیست همش حرف خودتو میزنی چرا باعجله رفتی چرا سقوط کردی..
دوباره ب.وسم کرد که این منو هم عصبی هم خوشحال میکرد یه حس عجیبی بهم میداد
جین:نگاه کن خودت مجبورم میکنی هعی غرغر میکنی
بلند شدم رفتم بزنمش که با جیغی که لیا کشید سقوط کردم روی زمین
لیا :ات تو راه رفتی
ات:من راه رفتم؟
لیا:به خودت نگاه کن
ات:اره اره(خوشحال بغلش میکنه)
جین:منم که هیچی لیا خانوم
لیا:ات نترسی ها ولی احساس میکنم صدای جین دارم میشنوم دیونه شدم نه؟
ات:صدای جین کجا
لیا:ات منو نترسون پشت سرم
ات:کسی پشت سرت نیست که
جین:لیا به ات بگو من اینجام منو نمیتونه ببینه
لیا :...
ویو ات
هر دفعه از جیمین درباره جین میپرسم فقط میگه میاد میاد ولی نمیدونم این میاد میاد کی میاد روی ویلچر نشسته بودم لیا با کلی غرغر بردم تا توی حیاط بیمارستان جلوی درختی که خیلی خوشگل بود که با صدای آشنا که دلتنگش بودم برگشتم سمتش
جین:ات
با فکر که دوباره یه توهم فقط سرمو برگردوندم که یهو اومد جلو با چشمای اشکی بغلم کرد اینجا بود که فهمیدم نه خودشه کسی که دلتنگش بودم کسی که هر روز هر ساعت هر دقیقه هر ثانیه به خاطر از دست دادنش گریه میکردم کسی که عاشقش بودم دوباره برگشته
ات:جین؟
از تو بغلش کشیدم بیرون
جین:ببین دوروز نبودم چی سر خودش اورده باید حتما چهارچشمی مراقبت باشم ؟
ات:نخیر آخه چرا رفتی سوار اون هواپیما لعنتی شدی میدونی وی به سرم آوردی (بغض )
جین:نکنه خانوم خانوما به خاطر دور بودن از من این بلا سر خودش اورده
ات:نخیر (عصبی)
جین:باشه باشه ما باور کردیم
ات:باشه اصلا به خاطر تو بوده چرا اینجوری رفتی نفهمیدی کل زندگی من تویی بعد اینجوری میری و خبر میاد که مردی خودت بودی چیکار میکردی ها .....
داشتم حرف میزدم که با حس چیزی روی لبم حرفم کلا یادم رفت که بعد دومین رفت کنار
جین:چقدر حرف میزنی
ات:هعی کی بهت اجازه داد برای وی اینکار کردی ها اصلا بگو ببینم کجا بودی که من تو این روز افتادم ها .....
که دوباره باهمون حس حرفمو خوردم دوباره بعد دو مین رفت کنار
جین:چقدر غر غر میکنی دوروز نبودم چقدر تغییر کردی خیلی غر میزنی (خنده)
دهن باز کردم که چیزی بگم که
جین:دوباره بخوای غر بزنی (نیشخند شیطانی 😈)دوباره ...
ات:نخیر من غرغر نمیکنم من فقط دارم میگم چرا باید میرفتی چرا باید سوار اون هواپیما میشدی چرا الان اینکار کردی چرا ....
جین:چرا زمین گرده تقصیر تو زمین گرده چرا آسمون آبیه اونم تقصیر تو خجالت نکش بگو
ات:نخیر اصلا اینجوری نیست همش حرف خودتو میزنی چرا باعجله رفتی چرا سقوط کردی..
دوباره ب.وسم کرد که این منو هم عصبی هم خوشحال میکرد یه حس عجیبی بهم میداد
جین:نگاه کن خودت مجبورم میکنی هعی غرغر میکنی
بلند شدم رفتم بزنمش که با جیغی که لیا کشید سقوط کردم روی زمین
لیا :ات تو راه رفتی
ات:من راه رفتم؟
لیا:به خودت نگاه کن
ات:اره اره(خوشحال بغلش میکنه)
جین:منم که هیچی لیا خانوم
لیا:ات نترسی ها ولی احساس میکنم صدای جین دارم میشنوم دیونه شدم نه؟
ات:صدای جین کجا
لیا:ات منو نترسون پشت سرم
ات:کسی پشت سرت نیست که
جین:لیا به ات بگو من اینجام منو نمیتونه ببینه
لیا :...
۵.۵k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.