فیک《زندگی جدید با تو》p4
+:وای خدا قلبم داره میاد تو دهنم(توی ذهنش میگه)
_:دختره ی ه.*...ر.*...ز.*...ه این چیه توی قهوه
+:چ...چ...چی
_: فکر کردی من فرق قهوه رو با قهوه ی که زهر داره نمیفهمم(با داد)
نگهباننننن این رو ببر زیرزمین
+:هققق ارباب من قهوه رو درست نکردم
_:خفه شو ببرش
+:هققق ارباب راست میگم
نگهبان بردم توی یه اتاق توی زیرزمین دست و پامو به یه صندلی بست و رفت
خدایا چرا اینجوری شد من اصن کار نمیخوام هقق
(نیم ساعت بعد)
ا/ت
الان نیم ساعته توی این زیرزمین کوفتی ام آهاییی کسی اینجا نیست یهو در اتاق باز شد قلبم تو دهنم میزد ارباب بود
_:خب موش کوچولو رئیست کیه
+:به خدا من فقط قهوه رو اوردم کار من نیست
_:پس نمیگی نه
رفت و یه چیزی از توی کشوی اون اتاق برداشت نه نه شلاقه؟ کلفت ترینشو برداشت
+:ا...ر..با..ب کار من نبود
_:لال شو ه *ر *ز *ه(داد)
شروع کرد به زدن هققق خیلی درد داره
(نیم ساعت بعد)
دیگه جونی برام نمونده بود فکر کنم بالای صدتا شلاق زده هنوز داشت میزد که یهو در باز شود
نگهباه:ارباب جاسوس رو پیدا کردیم
دست از زدن برداشت
_:چی؟
_:دختره ی ه.*...ر.*...ز.*...ه این چیه توی قهوه
+:چ...چ...چی
_: فکر کردی من فرق قهوه رو با قهوه ی که زهر داره نمیفهمم(با داد)
نگهباننننن این رو ببر زیرزمین
+:هققق ارباب من قهوه رو درست نکردم
_:خفه شو ببرش
+:هققق ارباب راست میگم
نگهبان بردم توی یه اتاق توی زیرزمین دست و پامو به یه صندلی بست و رفت
خدایا چرا اینجوری شد من اصن کار نمیخوام هقق
(نیم ساعت بعد)
ا/ت
الان نیم ساعته توی این زیرزمین کوفتی ام آهاییی کسی اینجا نیست یهو در اتاق باز شد قلبم تو دهنم میزد ارباب بود
_:خب موش کوچولو رئیست کیه
+:به خدا من فقط قهوه رو اوردم کار من نیست
_:پس نمیگی نه
رفت و یه چیزی از توی کشوی اون اتاق برداشت نه نه شلاقه؟ کلفت ترینشو برداشت
+:ا...ر..با..ب کار من نبود
_:لال شو ه *ر *ز *ه(داد)
شروع کرد به زدن هققق خیلی درد داره
(نیم ساعت بعد)
دیگه جونی برام نمونده بود فکر کنم بالای صدتا شلاق زده هنوز داشت میزد که یهو در باز شود
نگهباه:ارباب جاسوس رو پیدا کردیم
دست از زدن برداشت
_:چی؟
۶.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.