من یه روز تصمیم گرفتم برم دارک وب چیزایی سفارش بدم ولی من
من یه روز تصمیم گرفتم برم دارک وب چیزایی سفارش بدم ولی من واقا به شایعات مسخره دارک وب اعتقاد ندارم خب خلاصه من رفیقمم دعوت کردم به خونمونو باهم تصمیم گرفتیم دوتایی چیزی سفارش بدیم بیشتر از همه من از رادیوی تسخیر شده خوشم اومد و و من اونو سفارش دادم قرار شد فردای اون روز بین ساعات ۲ تا ۲ و نیم شب بسته عم به دستم برسه خب بلاخره اون روز رسید ما مشتاقانه منتظز بودیم تقریبا ۵ دقیقه اینا مونده بود به ۳ که یه دفعه یکی با ضربه های خیلی محکم به در میکوبید من خیلی ترسیدم از شیشه در که نگاه کردم دیدن یه مرد قد بلند بود که تو صورتش یه ماسک دلقک بود من اول با گریه و جیغ از اشپز خونه یه چاقو برداشتمو رفیقمو به یه جای امن گذاشتم تا به اون اسیبی نرسه چون همه این کارا تقصیر من بود و بعد خودمم به یه جای امن رفتمو اونجا منتظر موندم تا بیان داخل بلاخره تونستن درو باز کنن من از ترس داشتم گریه میکردمو عرق میریختم یه دفعه نا خواسته گوشیم از دستم افتاد و اون منو پیدا کرد من داشتم فرار میکردمو گریه ولی بلاخره از ترس افتادمو بیهوش شدم صبح بعد که بیدار شدم دیدم که رفیقمو با چاقو به قتل رسوندنو پلیس ها ریخته بودن اونجا ولی متسفانه نتونستن اون دلقکو پیدا کنن و منم به جرم خرید از دارک .وب دستگیر کردن خلاصه من دیگه از این کارای احمقانه نمیکنم
۸۱۱
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.