فرشته نجات من......💜
صبح بلند شدم دنیل: به به خوابالو خانم بیدارشدی؟! من:آخ دنیل ولم کن حوصلتو ندارم-_-. دنیل:باشه بابا فقط بهتره بلند شی تا ملیکا نیومده خفت کنه من:اوففففف....باشه. دنیل رفت و دوباره رفتم خوابیدم یهو یکی انگاریه پارچ آب یخ ریخته روم. بلند شدم دیدم جیوو عه من:جیوووووو. این چه کاریه دختر 😒😖😠. جیوو:دوست داشتم.....بلند شو دیگه دختر. من:باشه باشه جیوو رفت که رفتم موهامو خشک کردم و لباسامو عوض کردم یه لباس سفید و یه شلوار لی آبی پوشیدم رفتم پایین پیش بقیه بچه ها ما چهار نفر تو یه خونه زندگی می کردیم جیوو و دنیل اهل اینجا بودن ولی منو ملیکا یه چهار ساله که اومدیم اینجا. جیوو یه داداش به اسم هوسوک داره اما خیلی باهام لجه...-_-. درکل پسره خوبیه من:خوب خوب مامان جون چی پختی^-^. دنیل:بی ادب من مردم نه دختر😐. دنیل دست پختش از هممون بهتر بود😐👍🏻💜
۱۶.۰k
۰۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.