ازدواج اجباریp ۱۵
ویو جیمین💖
دستی به موهام کشیدم و دیدم یه صداهایی میاد از اتاق ملیسا رفتم تو{اینو بگم که جیمین رفت بیرون از اتاق ملیسا که حرف بزنه چون ملیسا خواب بود}که دیدم ملیسا داره یکی از دست هاش رو میکوبه به میز تخت و یکی دیگه رو داره باهاش پتو رو چنگ میزنه
جیمین:ملیسا من اینجام چرا اینجوری میکنی (با استرس)
ملیسا داشت گریه میکرد
جیمین:چرا داری گریه میکنی من این جام قربونت برم دیگه نترس نمیزارم هیچ کَس بهت اسیب بزنه
جیمین ملیسا رو بغلش کرد و موهاش رو نوازش کرد
ویو ملیسا 💖✝
از خواب بیدار شدم دیدم جیمین نیست با خودم گفتم اون که گفت منو تنها نمیزاره و....... دیگه نتونستم زدم زیر گریه و دست خودم نبود ولی میزدم رو میز تخت و برای اینکه جلوی دستم رو بگیرم با اون یکی دستم پتو رو چنگ میزدم و یدفعه ای جیمین اومد و دستم رو گرفت و صورتم رو دید که دارم گریه میکنم و منو بغل کرد و من اروم شدم و با اشاره ی انگشتم بهش گفتم گشنمه و اون برام نودل سفارش داد و تا نودل بیاد جیمین به چشمام خیره مات شده بود
ویو جیمین 💖
وقتی ملیسا رو بغل کردم اروم شد و گشنش بود برای همین براش نودل سفارش دادم و بهش خیره شدم ولی اون به صورت کیوتی لبخند زده بود و بعدش غذا رسید و به گوشیم زنگ زدن
/مکالمه ی جیمین با پیک موتوری /
(علامت پیک موتوری+)
+سلام اقای پارک من دقیقا همون جایی هستم که داخل لوکیشن نشون میده
جیمین:الان میام
+باشه خدانگهدار
جیمین:خدافظ
/پایان مکالمه/
جیمین:ملیسا من یه لحظه میرم و میام خب نگران نباش الان میام
ملیسا به معنی مفهوم سرش رو تکون داد
جیمین:افرین الان میرم با یه نودل خوشمزه برمیگردم
ملیسا همینجوری داشت نگاهش میکرد
جیمین رفت تو حیاط بیمارستان و از پیک موتوری تشکرکرد و برگشت تو اتاق ملیسا و دید که ملیسا همینجوری به در خیره شده
جیمین:به چی خیره شدی
ملیسا به غذا اشاره کرد
جیمین:اهان پس خیلی گرسنته وایسا تا بازش کنم بدم بخوری
جیمین نودل رو باز کرد و داد به ملیسا ملیسا به تور غیر مستقیم به جیمین گفت {پس خودت چی }
جیمین:من نمیخورم
ملیسا ناراحت شد و خودشم غذا نخورد
جیمین:وا چرا نمیخوری دیگه
ملیسا با انگشت به جیمین اشاره کرد
جیمین:باشه منم با تو میخورم (با لبخند)
ملیسا با ذوق اومد جلو و یه زره داد به جیمین و بعدش خودش و جیمین شروع به خوردن کردن
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع ❌
دستی به موهام کشیدم و دیدم یه صداهایی میاد از اتاق ملیسا رفتم تو{اینو بگم که جیمین رفت بیرون از اتاق ملیسا که حرف بزنه چون ملیسا خواب بود}که دیدم ملیسا داره یکی از دست هاش رو میکوبه به میز تخت و یکی دیگه رو داره باهاش پتو رو چنگ میزنه
جیمین:ملیسا من اینجام چرا اینجوری میکنی (با استرس)
ملیسا داشت گریه میکرد
جیمین:چرا داری گریه میکنی من این جام قربونت برم دیگه نترس نمیزارم هیچ کَس بهت اسیب بزنه
جیمین ملیسا رو بغلش کرد و موهاش رو نوازش کرد
ویو ملیسا 💖✝
از خواب بیدار شدم دیدم جیمین نیست با خودم گفتم اون که گفت منو تنها نمیزاره و....... دیگه نتونستم زدم زیر گریه و دست خودم نبود ولی میزدم رو میز تخت و برای اینکه جلوی دستم رو بگیرم با اون یکی دستم پتو رو چنگ میزدم و یدفعه ای جیمین اومد و دستم رو گرفت و صورتم رو دید که دارم گریه میکنم و منو بغل کرد و من اروم شدم و با اشاره ی انگشتم بهش گفتم گشنمه و اون برام نودل سفارش داد و تا نودل بیاد جیمین به چشمام خیره مات شده بود
ویو جیمین 💖
وقتی ملیسا رو بغل کردم اروم شد و گشنش بود برای همین براش نودل سفارش دادم و بهش خیره شدم ولی اون به صورت کیوتی لبخند زده بود و بعدش غذا رسید و به گوشیم زنگ زدن
/مکالمه ی جیمین با پیک موتوری /
(علامت پیک موتوری+)
+سلام اقای پارک من دقیقا همون جایی هستم که داخل لوکیشن نشون میده
جیمین:الان میام
+باشه خدانگهدار
جیمین:خدافظ
/پایان مکالمه/
جیمین:ملیسا من یه لحظه میرم و میام خب نگران نباش الان میام
ملیسا به معنی مفهوم سرش رو تکون داد
جیمین:افرین الان میرم با یه نودل خوشمزه برمیگردم
ملیسا همینجوری داشت نگاهش میکرد
جیمین رفت تو حیاط بیمارستان و از پیک موتوری تشکرکرد و برگشت تو اتاق ملیسا و دید که ملیسا همینجوری به در خیره شده
جیمین:به چی خیره شدی
ملیسا به غذا اشاره کرد
جیمین:اهان پس خیلی گرسنته وایسا تا بازش کنم بدم بخوری
جیمین نودل رو باز کرد و داد به ملیسا ملیسا به تور غیر مستقیم به جیمین گفت {پس خودت چی }
جیمین:من نمیخورم
ملیسا ناراحت شد و خودشم غذا نخورد
جیمین:وا چرا نمیخوری دیگه
ملیسا با انگشت به جیمین اشاره کرد
جیمین:باشه منم با تو میخورم (با لبخند)
ملیسا با ذوق اومد جلو و یه زره داد به جیمین و بعدش خودش و جیمین شروع به خوردن کردن
ادامه دارد.......
اسکی ممنوع ❌
۷.۱k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.