Part 47
Part 47
ا.ت ویو:
کم کم چشمام رو باز کردم و احساس سنگینی داشتم نگاه دورو برم که کردم دیدم جیمین محکم منو گرفته و یکی از پاهاشو انداخته روی من
یه زده تکون خوردم که دیدم بیدار نمیشه هچی تکون میخورم یا صداش میزدم بیدار نمیشد بلاخره تسلیم شدم و توی همون حالت توی بغلش خوابم برد
*یک ساعت بعد*
دوباره چشمام رو باز کردم دیدم جیمین نیستش همون جور که چشمام رو میمالیدم نگاه اطرافم کردم نبود که نبود از روی تخت بلند شدم و رفتم پایین هیچ کس توی عمارت نبود جز آجوما که فکر کنم داشت غذا درست میکرد رفتم پیشش
ا.ت:سلام جیمین رو ندیدین؟
آجوما:چند دقیقه پیش رفتن بیرون گفتن زود برمیگردن
ا.ت:اها که اینطور
آجوما:دخترم گشنتون نیست؟
موهامو پشت گوشم دادم گفتم
ا.ت:چرا اتفاقا خیلی گشنمه
آجوما:الان براتون غذا میکشم
آجوما غذارو کشید و منم شروع کردم به خوردن که وسطاش آجوما گفت
آجوما:دخترم اگه بامن کاری نداری من با اجازتون برم
ا.ت:اوه البته راحت باشید
و بعد وسایلاشو جمع کرد رفت منم غذام تموم شد ظرف هارو جمع کردم گذاشتم توی سینک و دستکش پوشیدم و شروع کردم به شستن ظرف ها
چند مین بعد
ا.ت:ای خدا چقدر ظرف زیاده اوففف خستم شد که یهو دیدم دست یکی دور کمرم حلقه شد با بوی عطر تنش فهمیدم جیمینه
برگشتم سمتش
ا.ت:سلام خوش اومدی کجا بودی؟
جیمین:بیرون با یکی از دوستام قرار داشتم
ا.ت:شام خوردی؟
جیمین:با اجازتون بله خوردم(لبخند)
بعد یه نگاهی به اطراف انداخت و گفت
جیمین:هیچ کس توی عمارت نیست
و برگشت نگاه من کرد
جیمین:نظرت چیه امشب رو خوش بگذرونیم؟ (نگاه شیطانی)
ا.ت:ببخشیندا ولی من فعلا دارم ظرف میشورم باید صبر کنی تا تموم بشم
جیمین:اوهوم...باشه صبر میکنم ولی بااین حال دو راند رو از دست دادیم پس دو راند بیشتر نظرت چیه؟
همون جور مات مبهوت داشتم نگاهش میکردم که گفت
جیمین:اگه بخوایی اینجوری پیش بری تاصبح کارم تموم نمیشه
ا.ت:چی؟ تا صبح؟ باشه الان کارم تموم میشه
و شروع کردم بقیه ظرف هارو شستن جیمین هم کنارم تکه داده بود به کابینت تا من تموم بشم ظرف هارو آروم آروم میشستم تا خستش بشه و بیخیال خوشگذرونی بشه
جیمین یه نگاهی به ساعتش انداخت گفت
جیمین:اوففففف ا.ت از عمد این کارو میکنی نه؟
خودمو زدم به اون راه
ا.ت:کدوم کار؟
جیمین:اینکه آروم آروم ظرف هارو میشوری
ا.ت:نه اصلا
یه خنده ریزی کردم و دوباره مشغول ظرف شستن شدم شاید باورتون نشه ولی فقط داشتم با دوتا ظرف ور میرفتم آخرش خستم شد و اون دوتاهم شستم و دستکشام رو دراوردم که احساس کردم رو هوام
جیمین ویو:
ادامه دارد
شرط:
نداره
واینکه چند وقت نیستم شاید تا 13 فروردین شاید اگه تونستم میزارم و اینکه لطفا آنفالو نکنید ممنونم❤️
ا.ت ویو:
کم کم چشمام رو باز کردم و احساس سنگینی داشتم نگاه دورو برم که کردم دیدم جیمین محکم منو گرفته و یکی از پاهاشو انداخته روی من
یه زده تکون خوردم که دیدم بیدار نمیشه هچی تکون میخورم یا صداش میزدم بیدار نمیشد بلاخره تسلیم شدم و توی همون حالت توی بغلش خوابم برد
*یک ساعت بعد*
دوباره چشمام رو باز کردم دیدم جیمین نیستش همون جور که چشمام رو میمالیدم نگاه اطرافم کردم نبود که نبود از روی تخت بلند شدم و رفتم پایین هیچ کس توی عمارت نبود جز آجوما که فکر کنم داشت غذا درست میکرد رفتم پیشش
ا.ت:سلام جیمین رو ندیدین؟
آجوما:چند دقیقه پیش رفتن بیرون گفتن زود برمیگردن
ا.ت:اها که اینطور
آجوما:دخترم گشنتون نیست؟
موهامو پشت گوشم دادم گفتم
ا.ت:چرا اتفاقا خیلی گشنمه
آجوما:الان براتون غذا میکشم
آجوما غذارو کشید و منم شروع کردم به خوردن که وسطاش آجوما گفت
آجوما:دخترم اگه بامن کاری نداری من با اجازتون برم
ا.ت:اوه البته راحت باشید
و بعد وسایلاشو جمع کرد رفت منم غذام تموم شد ظرف هارو جمع کردم گذاشتم توی سینک و دستکش پوشیدم و شروع کردم به شستن ظرف ها
چند مین بعد
ا.ت:ای خدا چقدر ظرف زیاده اوففف خستم شد که یهو دیدم دست یکی دور کمرم حلقه شد با بوی عطر تنش فهمیدم جیمینه
برگشتم سمتش
ا.ت:سلام خوش اومدی کجا بودی؟
جیمین:بیرون با یکی از دوستام قرار داشتم
ا.ت:شام خوردی؟
جیمین:با اجازتون بله خوردم(لبخند)
بعد یه نگاهی به اطراف انداخت و گفت
جیمین:هیچ کس توی عمارت نیست
و برگشت نگاه من کرد
جیمین:نظرت چیه امشب رو خوش بگذرونیم؟ (نگاه شیطانی)
ا.ت:ببخشیندا ولی من فعلا دارم ظرف میشورم باید صبر کنی تا تموم بشم
جیمین:اوهوم...باشه صبر میکنم ولی بااین حال دو راند رو از دست دادیم پس دو راند بیشتر نظرت چیه؟
همون جور مات مبهوت داشتم نگاهش میکردم که گفت
جیمین:اگه بخوایی اینجوری پیش بری تاصبح کارم تموم نمیشه
ا.ت:چی؟ تا صبح؟ باشه الان کارم تموم میشه
و شروع کردم بقیه ظرف هارو شستن جیمین هم کنارم تکه داده بود به کابینت تا من تموم بشم ظرف هارو آروم آروم میشستم تا خستش بشه و بیخیال خوشگذرونی بشه
جیمین یه نگاهی به ساعتش انداخت گفت
جیمین:اوففففف ا.ت از عمد این کارو میکنی نه؟
خودمو زدم به اون راه
ا.ت:کدوم کار؟
جیمین:اینکه آروم آروم ظرف هارو میشوری
ا.ت:نه اصلا
یه خنده ریزی کردم و دوباره مشغول ظرف شستن شدم شاید باورتون نشه ولی فقط داشتم با دوتا ظرف ور میرفتم آخرش خستم شد و اون دوتاهم شستم و دستکشام رو دراوردم که احساس کردم رو هوام
جیمین ویو:
ادامه دارد
شرط:
نداره
واینکه چند وقت نیستم شاید تا 13 فروردین شاید اگه تونستم میزارم و اینکه لطفا آنفالو نکنید ممنونم❤️
۹.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.