رمان عشق مافیای من پارت 1💟💫
نزدیکای تولدت بود و روز تولدت وارد 16سالگی میشدی کم کم خودتو برای تولدت آماده میکردی و دعوت نامه به همه ی دوستات دادی خیلی خوشحال بودی چون امسال قرار بود بعد از تولدت به کره بری و با کمک خانوادت علاقت رو دنبال کنی دو روز تا تولدت مونده و قراره با خانوادت بری تا یکم دور بزنید عجیب نگران بودی و مدام اسرار داشتی که توی خونه بمونید. به بابات گفتی: بابا میشه یه زمان دیگه بریم؟ الان ساعت دو صبحه خیلی خطرناکه
بابا: نگران نباش داداش کوچیکت بهونه میکنه بریم یکمی هوا بخوریم برمیگردیم...
سوار ماشین شدی و کمربند رو سریع بستی
مامان: تو که هیچوقت کمربند نمیزدی!
جواب دادی: اوهوم، میخام از این به بعد بزنم، شما هم بزنید.
بابا: ما خیابون بعدی پیاده میشیم نیازی نیست.
گفتی: حالا که من میگم نزنید اصلا به من چه
سرت رو چرخوندی و به بیرون نگاه کردی جوری که بفهمن قهر کردی.
داداشت سرپا ایستاد تا بره جلو و ضبط رو روشن کنه تو خیلی استرس داشتی ولی هیچی نگفتی.
بابا: حالا قهر نکن بیا الان به خاطر دخترم کمربندم رو میزنم😊
همون موقع که داشت کمربند میزد یه ماشین سنگین از کوچه اومد توی خیابون و با سرعت خورد جلوی ماشین و ماشین سه بار وارونه شد. چند دقیقه ی بعد...
+(آخخخخ سرم درد میکنه 🤕چی شده؟ ماماااان... بابااااا....) هیچکسی نبود خیلی ترسیده بودی آروم از داخل ماشینی که برعکس کنار خیابون افتاده بود دراومدی و رفتی سمت خونه ولی کسی اونجا نبود کم کم سردردت بیشتر شد و همه جا داشت سیاه میشد.
زنگ زدی به پلیس تا خبر بدی که خانوادت نیستن و بعدش بیمارستان های اطراف رو گشتی. هیچ خبری نبود
خاستی بری خونه که وسط راه چشمات سیاهی رفت و با یه جیغ بلند افتادی توی یه چاله.
......
صبح بلند شدی، ساعت هشت صبح بود.
حالت بهتر بود ولی توی خونه بودی.
اینجا چه خبره؟ من چطوری اومدم اینجا؟....
یه دفعه مردی از توی اتاق بیرون اومد و گفت:
بالاخره بیدار شدی؟
چه اتفاقی برات اوفتاده؟
سریع از جام بلند شدم و گفتم:
تو کی هستی؟ اینجا چیکار میکنی از اینجا برووو!
جواب داد: من راننده ی ماشینی هستم که باهاش تصادف کردین من واقعا متاسفم نمیخاستم این اتفاق بیوفته من...
سریع حرفشو قطع کردم و گفتم:
مامان و بابام و داداشم کجان؟ چیکارشون کردییی؟
گفت:
اونا رفتن تا کمک بیارن ولی برنگشتن.
میدونستم که دروغ میگه ولی نمیشد ثابت کنم.
....
#کیدراما #کیپاپ #زیبای_حقیقی #مونبین #بی_تی_اس #بلک_پینک #کوک #جیمین #تهیونگ #شوگا #جیهوپ #جین #نامجون #کره #جنی #لیسا #رزی #جیسو #پری_وزنه_بردار #قاشق_طلایی #قانون_پدرا #چالش #فلاور_دنس #آهنگ #سرگرمی #عاشقان_ماه #سرگرمی #باحال #زندگی #بازیگران #خوانندگان
بابا: نگران نباش داداش کوچیکت بهونه میکنه بریم یکمی هوا بخوریم برمیگردیم...
سوار ماشین شدی و کمربند رو سریع بستی
مامان: تو که هیچوقت کمربند نمیزدی!
جواب دادی: اوهوم، میخام از این به بعد بزنم، شما هم بزنید.
بابا: ما خیابون بعدی پیاده میشیم نیازی نیست.
گفتی: حالا که من میگم نزنید اصلا به من چه
سرت رو چرخوندی و به بیرون نگاه کردی جوری که بفهمن قهر کردی.
داداشت سرپا ایستاد تا بره جلو و ضبط رو روشن کنه تو خیلی استرس داشتی ولی هیچی نگفتی.
بابا: حالا قهر نکن بیا الان به خاطر دخترم کمربندم رو میزنم😊
همون موقع که داشت کمربند میزد یه ماشین سنگین از کوچه اومد توی خیابون و با سرعت خورد جلوی ماشین و ماشین سه بار وارونه شد. چند دقیقه ی بعد...
+(آخخخخ سرم درد میکنه 🤕چی شده؟ ماماااان... بابااااا....) هیچکسی نبود خیلی ترسیده بودی آروم از داخل ماشینی که برعکس کنار خیابون افتاده بود دراومدی و رفتی سمت خونه ولی کسی اونجا نبود کم کم سردردت بیشتر شد و همه جا داشت سیاه میشد.
زنگ زدی به پلیس تا خبر بدی که خانوادت نیستن و بعدش بیمارستان های اطراف رو گشتی. هیچ خبری نبود
خاستی بری خونه که وسط راه چشمات سیاهی رفت و با یه جیغ بلند افتادی توی یه چاله.
......
صبح بلند شدی، ساعت هشت صبح بود.
حالت بهتر بود ولی توی خونه بودی.
اینجا چه خبره؟ من چطوری اومدم اینجا؟....
یه دفعه مردی از توی اتاق بیرون اومد و گفت:
بالاخره بیدار شدی؟
چه اتفاقی برات اوفتاده؟
سریع از جام بلند شدم و گفتم:
تو کی هستی؟ اینجا چیکار میکنی از اینجا برووو!
جواب داد: من راننده ی ماشینی هستم که باهاش تصادف کردین من واقعا متاسفم نمیخاستم این اتفاق بیوفته من...
سریع حرفشو قطع کردم و گفتم:
مامان و بابام و داداشم کجان؟ چیکارشون کردییی؟
گفت:
اونا رفتن تا کمک بیارن ولی برنگشتن.
میدونستم که دروغ میگه ولی نمیشد ثابت کنم.
....
#کیدراما #کیپاپ #زیبای_حقیقی #مونبین #بی_تی_اس #بلک_پینک #کوک #جیمین #تهیونگ #شوگا #جیهوپ #جین #نامجون #کره #جنی #لیسا #رزی #جیسو #پری_وزنه_بردار #قاشق_طلایی #قانون_پدرا #چالش #فلاور_دنس #آهنگ #سرگرمی #عاشقان_ماه #سرگرمی #باحال #زندگی #بازیگران #خوانندگان
۹.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.