پارت ۳۰فصل ۲
۱ساعت بعد...
سه ساعت تا اجرای پلن مونده و من هنوز نتونستم باهاش تماس بگیرم تا کنسلش کنن...
هرچقد زنگ میزنم جواب نمیده...
تازه یادم اومد.... بهش گفته بودم تماس های من رو روز اجرای پلن جواب نده و پلن رو کنسل نکنه...
فلش بک به سه روز پیش*
- من فکر میکنم نیلا جز افراد جینه و الان جاسوسه.... حالا برای اثبات این به کمکتون نیاز دارم....
/قربان باید چیکار کنم؟
-خب ببین برنامه اینجوریه که دقیقا بعد قمار باید تهیونگ و جین رو تو موقعیت تصادف قرار بدیم... باید ببینیم که کدوم رو نجات میده... میدونم ممکنه برای تهیونگ اتفاقی بیوفته و بیشترین احتمال رو میدم... پس در نتیجه باید یه بدل انتخاب کنیم...
/قربان من همچی رو ردیف میکنم...
-پس توی خیابون اصلی.... وقتی از محل قرار خارج شدیم دوتا ماشین همزمان سمت جین و تهیونگ میان.... یعنی بدل تهیونگ.... و نیلا که وسط خیابونه باید یکی ازونارو نجات بده... و این میتونه اثبات کنه که نیلا با ماس یا نه...
/قربان این پلن عالیه..
-فقط اینم باید بگم که ممکنه تو روز اخر بخاطر ریسکی که وجود داره برای نیلا از پلن منصرف بشم... پس هیچجوره حق نداری به تماس هام و پیام هام جواب بدی یا توجه کنی...
/چشم قربان...
پایان فلش بک*
-بیچاره شدم.... نمیتونم هیچکاری کنم... تنها راهش اینه که مواظب نیلا باشم و نزارم جایی بره...
رو ساعت بعد......
نیلا ویو*
اههه.... چقد ازین شب بدم میاد... باید با اون پسره پرو برم قمار کنم.... مگه خودش شله؟؟... تنهایی بره خب.... ولش کن.... رفتم اماده شدم.... میخواستم یه لباس بپوشم که لجش حسابی دربیاد.... یه لباس مشکی کوتاه و شیک که حفظ شخصیت کنه بهترین لباس برای قمار بود... با عطر شکلاتی که یکم تلخ باشه... با یه جفت بوت مشکی که تا زانوهام بود... یک کت کوتاه مشکی که روی دامن پیرهنم بود و یک کلاه فرانسوی.... و در اخر یه ارایش دارک که متشخص تر نشونم بده.... موهام رو هم باز گذاشتم و دیگه چند دقیقه مونده به نه رفتم پایین... این پسره پرو کوک قرار بود بیاد دنبالم...
یه دفعه یه پورشه خیلی خفن و شاسی بلند مشکی اومد جلوم و چند تا بوق زد... بعید نبود... اینجا محله بالا شهر بود و ازین ماشینا زیاد بود... ولی خب من تحویل نگرفتم... دوباره بوق زد... و شیشه رو داد پایین...
-چرا نمیای بشینی؟
+تویی؟؟.... شیشه ها دودی بود نشناختم..
-سریع سوار شو
+باشه
وقتی کوک رو دیدم به دقیقه نگران شدم... چشاش شبیه کاسه خون بود و رنگش پریدن بود... و چرا اینکه فرمون رو گرفته بود بازم مشخص بود دستاش میلرزه
+کوک خوبی*نگران
-.......
+کوک
-بله؟
+میگم خوبی؟
-اره خوبم
+قشنگ تابلوعه... هم رنگت پریده هم چشات قرمزه... چیشده؟ گریه کردی؟
-هیچی نپرس... *خواهشی
+باشه
سه ساعت تا اجرای پلن مونده و من هنوز نتونستم باهاش تماس بگیرم تا کنسلش کنن...
هرچقد زنگ میزنم جواب نمیده...
تازه یادم اومد.... بهش گفته بودم تماس های من رو روز اجرای پلن جواب نده و پلن رو کنسل نکنه...
فلش بک به سه روز پیش*
- من فکر میکنم نیلا جز افراد جینه و الان جاسوسه.... حالا برای اثبات این به کمکتون نیاز دارم....
/قربان باید چیکار کنم؟
-خب ببین برنامه اینجوریه که دقیقا بعد قمار باید تهیونگ و جین رو تو موقعیت تصادف قرار بدیم... باید ببینیم که کدوم رو نجات میده... میدونم ممکنه برای تهیونگ اتفاقی بیوفته و بیشترین احتمال رو میدم... پس در نتیجه باید یه بدل انتخاب کنیم...
/قربان من همچی رو ردیف میکنم...
-پس توی خیابون اصلی.... وقتی از محل قرار خارج شدیم دوتا ماشین همزمان سمت جین و تهیونگ میان.... یعنی بدل تهیونگ.... و نیلا که وسط خیابونه باید یکی ازونارو نجات بده... و این میتونه اثبات کنه که نیلا با ماس یا نه...
/قربان این پلن عالیه..
-فقط اینم باید بگم که ممکنه تو روز اخر بخاطر ریسکی که وجود داره برای نیلا از پلن منصرف بشم... پس هیچجوره حق نداری به تماس هام و پیام هام جواب بدی یا توجه کنی...
/چشم قربان...
پایان فلش بک*
-بیچاره شدم.... نمیتونم هیچکاری کنم... تنها راهش اینه که مواظب نیلا باشم و نزارم جایی بره...
رو ساعت بعد......
نیلا ویو*
اههه.... چقد ازین شب بدم میاد... باید با اون پسره پرو برم قمار کنم.... مگه خودش شله؟؟... تنهایی بره خب.... ولش کن.... رفتم اماده شدم.... میخواستم یه لباس بپوشم که لجش حسابی دربیاد.... یه لباس مشکی کوتاه و شیک که حفظ شخصیت کنه بهترین لباس برای قمار بود... با عطر شکلاتی که یکم تلخ باشه... با یه جفت بوت مشکی که تا زانوهام بود... یک کت کوتاه مشکی که روی دامن پیرهنم بود و یک کلاه فرانسوی.... و در اخر یه ارایش دارک که متشخص تر نشونم بده.... موهام رو هم باز گذاشتم و دیگه چند دقیقه مونده به نه رفتم پایین... این پسره پرو کوک قرار بود بیاد دنبالم...
یه دفعه یه پورشه خیلی خفن و شاسی بلند مشکی اومد جلوم و چند تا بوق زد... بعید نبود... اینجا محله بالا شهر بود و ازین ماشینا زیاد بود... ولی خب من تحویل نگرفتم... دوباره بوق زد... و شیشه رو داد پایین...
-چرا نمیای بشینی؟
+تویی؟؟.... شیشه ها دودی بود نشناختم..
-سریع سوار شو
+باشه
وقتی کوک رو دیدم به دقیقه نگران شدم... چشاش شبیه کاسه خون بود و رنگش پریدن بود... و چرا اینکه فرمون رو گرفته بود بازم مشخص بود دستاش میلرزه
+کوک خوبی*نگران
-.......
+کوک
-بله؟
+میگم خوبی؟
-اره خوبم
+قشنگ تابلوعه... هم رنگت پریده هم چشات قرمزه... چیشده؟ گریه کردی؟
-هیچی نپرس... *خواهشی
+باشه
۲.۹k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.