عشق ممنوعه 🧡 ☆Part 1۲☆
صبح از خواب پاشدم ساعت نزدیک ده شب بود سریع بلند شدم و از مادرم خداحافظی کردم و راه افتادم سمت خونه
(تهیونگ)
صبح وقتی از خواب بلند شدم دیدم لختم و کنارمم جینا خوابیده سریع بلند شدم لباسامو پوشیدم و جینارو بیدار کردم
تهیونگ: زود باش بلند شد ببینم
جینا: چته؟
تهیونگ: خیلی آدم عوضی هستی
جینا: اونوقت چرا؟
تهیونگ: تو حق نداشتی چون من مست بودم ازم سوء استفاده کنی
جینا: یعنی تو لذت نبردی
تهیونگ: من از رابطه با تو هیچ لذتی نمیبرم احمق حالا هم زود از خونه من گمشو بیرون
جینا: تو داری منو از خونه میندازی بیرون؟
تهیونگ: زود باش گمشو بیرون
جینا: واقعا که
جینا بلند شد و لباساشو پوشید و خونرو ترک کرد و بعد از اون تهیونگ حموم کرد و رفت پایین و سر میز نشست ولی دید تیسا تنها اومد پایین
تیسا: بابایی سومی نیست
تهیونگ: یعنی چی نیست؟
سریع گوشیمو برداشتم و چند بار باهاش تماس گرفتم ولی اون گوشی لعنتیش خاموش بود
(سومی)
بعد از چند دقیقه رسیدم خونه و وارد خونه ولی وقتی رفتم داخل با قیافه عصبی تهیونگ مواجه شدم
تهیونگ: معلوم هست تو کدوم گوری هستی؟(با داد)
سومی: من..
تهیونگ: تو چی ها: مگه تو پرستار بچه من نیستی؟
سومی: ....
تهیونگ: جواب بده
سومی: خب من رفته بو..
تهیونگ: خوب به حرفام گوش کن تو یه پرستار ساده ای که بخاطر پول اومدی تو خونه من کار میکنی پس بهتره کارات رو درست انجام بدی خانم مین وگرنه جور دیگه ای باهاتون تا میکنم فهمیدی؟
سومی: اما..
تهیونگ: اما و اگر نداریم تو حق نداری رو حرف من حرف بزنی فهمیدی؟
سومی: بله
تهیونگ: گمشو بالا نمیخوام ببینمت
سومی سریع از پله ها رفت بالا و وارد اتاقش شد و در رو بست و به دیوار تکیه داد و نشست رو زمین و شروع به گریه کرد
کپی ممنوع ❌
(تهیونگ)
صبح وقتی از خواب بلند شدم دیدم لختم و کنارمم جینا خوابیده سریع بلند شدم لباسامو پوشیدم و جینارو بیدار کردم
تهیونگ: زود باش بلند شد ببینم
جینا: چته؟
تهیونگ: خیلی آدم عوضی هستی
جینا: اونوقت چرا؟
تهیونگ: تو حق نداشتی چون من مست بودم ازم سوء استفاده کنی
جینا: یعنی تو لذت نبردی
تهیونگ: من از رابطه با تو هیچ لذتی نمیبرم احمق حالا هم زود از خونه من گمشو بیرون
جینا: تو داری منو از خونه میندازی بیرون؟
تهیونگ: زود باش گمشو بیرون
جینا: واقعا که
جینا بلند شد و لباساشو پوشید و خونرو ترک کرد و بعد از اون تهیونگ حموم کرد و رفت پایین و سر میز نشست ولی دید تیسا تنها اومد پایین
تیسا: بابایی سومی نیست
تهیونگ: یعنی چی نیست؟
سریع گوشیمو برداشتم و چند بار باهاش تماس گرفتم ولی اون گوشی لعنتیش خاموش بود
(سومی)
بعد از چند دقیقه رسیدم خونه و وارد خونه ولی وقتی رفتم داخل با قیافه عصبی تهیونگ مواجه شدم
تهیونگ: معلوم هست تو کدوم گوری هستی؟(با داد)
سومی: من..
تهیونگ: تو چی ها: مگه تو پرستار بچه من نیستی؟
سومی: ....
تهیونگ: جواب بده
سومی: خب من رفته بو..
تهیونگ: خوب به حرفام گوش کن تو یه پرستار ساده ای که بخاطر پول اومدی تو خونه من کار میکنی پس بهتره کارات رو درست انجام بدی خانم مین وگرنه جور دیگه ای باهاتون تا میکنم فهمیدی؟
سومی: اما..
تهیونگ: اما و اگر نداریم تو حق نداری رو حرف من حرف بزنی فهمیدی؟
سومی: بله
تهیونگ: گمشو بالا نمیخوام ببینمت
سومی سریع از پله ها رفت بالا و وارد اتاقش شد و در رو بست و به دیوار تکیه داد و نشست رو زمین و شروع به گریه کرد
کپی ممنوع ❌
۴۶.۹k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.