من و او
من و او꧁꧂
p1
(گزارش نکنید)
امروز باید میرفتم به عمارت مین
نمیخواستم ولی بخاطر کای باید برم
«فلش بک»
امروز مثل همیشه باید میرفتم دانشگاه صبحونه خوردم داشتم میزفتم که یکی محکم به در زد
درو باز کردم کای با صورت خونی با یه مرد هیکلی وارد خونه شدن
کای: ات برو
ات: چیشده؟
مرده: میدونی داداشت چیکار کرده؟
ات: کای چیکار کردی!؟
مرده: خواهر اقای مین رو حام///له کرده
ات: چی!؟ کای این چی میگه؟!
کای: منو جیسو همو دوست داریم
یکی با صدای بم گفت
یونگی: که دوسش داری؟ هاااا
با سیلی که به کاری زد کای غش کرد چون همینطوری کلی کتک خورده بود
به سمتش رفتم از دستای اون مرد هیکلی ازادش کردم
ات: کای، کای بیدار شو
اه چیکارش کردید؟!
یونگی: اوووو تو خواهرشی که میگفت؟
ات: اره ولش کنید
یونگی: برید بیرون، اون جنازه رو هم ببرید
ات: داداشم رو کجا میبرید؟؟؟؟
یونگی: خانم کوچولو بشین کارت دارم
ات: میشنوم
یونگی: داداشت خواهر منو..........
اهه حتی از اسمشم بدم میاد
ات: خب؟ همو دوست دارن چیکارشون داری؟!
یونگی:ببین احمق کوچولو داداشت بخاطر این کاز باد مجازات بشه
ات: مگه زمان چوسانه؟!(خنده)
یونگی: دیگه خود دانی یا باید با ما بیای به عمارت ما یا داداشت میمیره
صدای پیامک گوشیش اومد
یه فیلم از کای رو نشون میداد که داشتن شکنجش میکردن
ات: عوضی ولش کن
یونگی: کدوم؟ میای یا بره؟
ات: باشه میام فقط ولش کنید
یونگی: فردا میان دنبالت حاظر باش
اینو گفت و رفت
«پایان فلش بک»
p1
(گزارش نکنید)
امروز باید میرفتم به عمارت مین
نمیخواستم ولی بخاطر کای باید برم
«فلش بک»
امروز مثل همیشه باید میرفتم دانشگاه صبحونه خوردم داشتم میزفتم که یکی محکم به در زد
درو باز کردم کای با صورت خونی با یه مرد هیکلی وارد خونه شدن
کای: ات برو
ات: چیشده؟
مرده: میدونی داداشت چیکار کرده؟
ات: کای چیکار کردی!؟
مرده: خواهر اقای مین رو حام///له کرده
ات: چی!؟ کای این چی میگه؟!
کای: منو جیسو همو دوست داریم
یکی با صدای بم گفت
یونگی: که دوسش داری؟ هاااا
با سیلی که به کاری زد کای غش کرد چون همینطوری کلی کتک خورده بود
به سمتش رفتم از دستای اون مرد هیکلی ازادش کردم
ات: کای، کای بیدار شو
اه چیکارش کردید؟!
یونگی: اوووو تو خواهرشی که میگفت؟
ات: اره ولش کنید
یونگی: برید بیرون، اون جنازه رو هم ببرید
ات: داداشم رو کجا میبرید؟؟؟؟
یونگی: خانم کوچولو بشین کارت دارم
ات: میشنوم
یونگی: داداشت خواهر منو..........
اهه حتی از اسمشم بدم میاد
ات: خب؟ همو دوست دارن چیکارشون داری؟!
یونگی:ببین احمق کوچولو داداشت بخاطر این کاز باد مجازات بشه
ات: مگه زمان چوسانه؟!(خنده)
یونگی: دیگه خود دانی یا باید با ما بیای به عمارت ما یا داداشت میمیره
صدای پیامک گوشیش اومد
یه فیلم از کای رو نشون میداد که داشتن شکنجش میکردن
ات: عوضی ولش کن
یونگی: کدوم؟ میای یا بره؟
ات: باشه میام فقط ولش کنید
یونگی: فردا میان دنبالت حاظر باش
اینو گفت و رفت
«پایان فلش بک»
۶.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.