Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
دریا:باشه ناراحتت نمکنم
کامیار: مرسی عشقم غذات خیلی خوب بود
دریا: نوش جونت
نهار خوردیم جمع کردیم دوتایی باهام دیگ ظرف هارو شستیم و تلویزیون رو روشن کردیم
کامیار: یک فیلم بزنیم نگاه کنیم
دریا: اله
از تو گوشیش یک فیلم زد و وصل کردن به تلویزون فیلم شروع شد یک ۳۰ دقیقه گذشته بود،من تو بغل کامیار بودم ک یک صحنه تو فیلم امد ک کامیار جلوی چشامو گرفت
دریا:عع کامیار چی کار میکنی؟
کامیار: نمخوام از الان چشم گوشت باز بشه
دستشو ورداشتم و با اخم نگاش کردم
دریا: یعنی چی؟
کامیار: میخوام شب عروسی چشم گوشت باز بشه
دریا: نمخوام
اینو گفتم و رفتم تو اتاق درم بسته ام
کامیار:کوکی شکلاتیم قهر نکن دیگ بیاد اصلا بیا نگاه کن
دریا: نمیخوام
کامیار: کوکی من شکلاتیی من وا کن درو
دریا: نمیخوام
کامیار: وا کن ملکه قلبم
دروا کردم ک امد سمتم(بقیش تو کامنت ها)
(فرداصبح)
از خواب پاشدم لباس هامو پوشیدم و زدم بیرون ک نون بگیرم کامیار هم خواب بود،نون گرفتم و داشتم میومدم خونه ک حس میکردم یکی داره تغیبم میکنه سریع امد خونه و رفتم تو اتاق دیدم کامیار خوابه بلندش کردم
کامیار: چیشدههه
دریا: یکی داشت تغیبم میکرد
کامیار: کیی
کامیار رفت بیرون و دید چیزی نیست
دریا: چی بود
کامیار: هیچی
نشسته بودم ک گوشیم زنگ خورد
دریا:باشه ناراحتت نمکنم
کامیار: مرسی عشقم غذات خیلی خوب بود
دریا: نوش جونت
نهار خوردیم جمع کردیم دوتایی باهام دیگ ظرف هارو شستیم و تلویزیون رو روشن کردیم
کامیار: یک فیلم بزنیم نگاه کنیم
دریا: اله
از تو گوشیش یک فیلم زد و وصل کردن به تلویزون فیلم شروع شد یک ۳۰ دقیقه گذشته بود،من تو بغل کامیار بودم ک یک صحنه تو فیلم امد ک کامیار جلوی چشامو گرفت
دریا:عع کامیار چی کار میکنی؟
کامیار: نمخوام از الان چشم گوشت باز بشه
دستشو ورداشتم و با اخم نگاش کردم
دریا: یعنی چی؟
کامیار: میخوام شب عروسی چشم گوشت باز بشه
دریا: نمخوام
اینو گفتم و رفتم تو اتاق درم بسته ام
کامیار:کوکی شکلاتیم قهر نکن دیگ بیاد اصلا بیا نگاه کن
دریا: نمیخوام
کامیار: کوکی من شکلاتیی من وا کن درو
دریا: نمیخوام
کامیار: وا کن ملکه قلبم
دروا کردم ک امد سمتم(بقیش تو کامنت ها)
(فرداصبح)
از خواب پاشدم لباس هامو پوشیدم و زدم بیرون ک نون بگیرم کامیار هم خواب بود،نون گرفتم و داشتم میومدم خونه ک حس میکردم یکی داره تغیبم میکنه سریع امد خونه و رفتم تو اتاق دیدم کامیار خوابه بلندش کردم
کامیار: چیشدههه
دریا: یکی داشت تغیبم میکرد
کامیار: کیی
کامیار رفت بیرون و دید چیزی نیست
دریا: چی بود
کامیار: هیچی
نشسته بودم ک گوشیم زنگ خورد
۱۰.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.