هرجور باشی دوست دارم(پارت12)
ویو ات
تو اتاقم بودم و حوصله سر رفته بود رفتم سمت بالکن تا هوا بخورم... موج باد موهامو حرکت میداد که یهو دستایی دور کمرم حلقه شد.. برگشتم دیدم اون تهیونگ بود
_سلام عشقم
+سلام(ناراحت)
_چیشده
+حوصله ام سر رفته.. من فقط توی خونه ام
_کجا دوس داری بری
+میخوام برم بیرون یکم بگردم ولی تو که نمیزاری
_ات
+بله
_ببین من برای خودت میگم.. چون من هنوز هم نتونستم اون عوضی رو پیدا کنم اگه بیاد دوباره بلایی سرت بیار من دیگه نمیتونم زندگی کنم(خدانکنه)
+ولی من هم میخوام زندگی کنم.. ببین من چند ماهه که از خونه نیومدم بیرون فقط توی حیاط میتونستم قدم بزنم(ناراحت)
_باشه بیا بریم بیرون
+واقعا*ذوق*
_اره*لبخند*
+وایییی خیلی دوست دارم*ذوق، میره بغل تهیونگ*
_*لبخند*
ات زود میره حاضر میشه و باهم میرن بیرون
ویو تهیونگ
داشتیم با همدیگه قدم میزدیم که یهو چشمم افتاد به بستنی فروشی
_ات
+جونم
_بستنی میخوری
+وایی اره
_باشه بیا بریم
+باشه*ذوق*
رفتیم و بستی خوردیم و کلی خوشگذروندیم.. من تاحالا انقد خوشحال نبودم همه ی اینا بخاطر ات عه اگه اون نبود من الان چیکار میکرد
ویو ات
بعد از کلی خوشگذرونی اومدیم عمارت و منم رفتم لباسام رو عوض کردم که تهیونگ اومد اتاق
_عشقم
+بله
_امشب باید بریم بار.. دوستام دعوتمون کردن
_به آنجلی هم بگو بیاد
+چیی واقعا*ذوق*
_اره
+خیلی ممنونم*ذوق.. میره گونه ی تهیونگ رو میبوسه*
_نه نه اینجا نه
+پس کجا
_اینجا*اشاره به لب*
+*لبخند*شیطون
ات میره ل. ب هاشو روی ل. ب های تهیونگ میزاره و میبوسه
_حالا شد
+*لبخند*
_*لبخند*
+خب من برم اماده بشم
_باشه
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و منم لباس انتخاب کردم.. میدونم تهیونگ دوس نداره لباس باز باشه.. پس به لباس بهتر پوشیدم.. نمیخوام عصبی بشه.. لباسمو پوشیدم و ارایش کردم و ادکلن مو زدم و اماده شدم که یهو...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
تو اتاقم بودم و حوصله سر رفته بود رفتم سمت بالکن تا هوا بخورم... موج باد موهامو حرکت میداد که یهو دستایی دور کمرم حلقه شد.. برگشتم دیدم اون تهیونگ بود
_سلام عشقم
+سلام(ناراحت)
_چیشده
+حوصله ام سر رفته.. من فقط توی خونه ام
_کجا دوس داری بری
+میخوام برم بیرون یکم بگردم ولی تو که نمیزاری
_ات
+بله
_ببین من برای خودت میگم.. چون من هنوز هم نتونستم اون عوضی رو پیدا کنم اگه بیاد دوباره بلایی سرت بیار من دیگه نمیتونم زندگی کنم(خدانکنه)
+ولی من هم میخوام زندگی کنم.. ببین من چند ماهه که از خونه نیومدم بیرون فقط توی حیاط میتونستم قدم بزنم(ناراحت)
_باشه بیا بریم بیرون
+واقعا*ذوق*
_اره*لبخند*
+وایییی خیلی دوست دارم*ذوق، میره بغل تهیونگ*
_*لبخند*
ات زود میره حاضر میشه و باهم میرن بیرون
ویو تهیونگ
داشتیم با همدیگه قدم میزدیم که یهو چشمم افتاد به بستنی فروشی
_ات
+جونم
_بستنی میخوری
+وایی اره
_باشه بیا بریم
+باشه*ذوق*
رفتیم و بستی خوردیم و کلی خوشگذروندیم.. من تاحالا انقد خوشحال نبودم همه ی اینا بخاطر ات عه اگه اون نبود من الان چیکار میکرد
ویو ات
بعد از کلی خوشگذرونی اومدیم عمارت و منم رفتم لباسام رو عوض کردم که تهیونگ اومد اتاق
_عشقم
+بله
_امشب باید بریم بار.. دوستام دعوتمون کردن
_به آنجلی هم بگو بیاد
+چیی واقعا*ذوق*
_اره
+خیلی ممنونم*ذوق.. میره گونه ی تهیونگ رو میبوسه*
_نه نه اینجا نه
+پس کجا
_اینجا*اشاره به لب*
+*لبخند*شیطون
ات میره ل. ب هاشو روی ل. ب های تهیونگ میزاره و میبوسه
_حالا شد
+*لبخند*
_*لبخند*
+خب من برم اماده بشم
_باشه
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و منم لباس انتخاب کردم.. میدونم تهیونگ دوس نداره لباس باز باشه.. پس به لباس بهتر پوشیدم.. نمیخوام عصبی بشه.. لباسمو پوشیدم و ارایش کردم و ادکلن مو زدم و اماده شدم که یهو...
شرایط
6لایک
6کامنت
••••••|••••••
۵.۶k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.