𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۲ پارت ۱۷
داشتیم به صداها گوش میکردیم
شاید باخودتون بگین که چه صدایی بوده
راستش صدای اه و ناله بودن بیشتر و همش هم مال زندایی بود
خیلی خیلی اروم حرف میزدیم با پسرا
_اخه این کارا دیگه چیه
○خا به توچه
●میگما اصلا انتظار اینو از مامان و بابا نداشتم
_خاک بر سرمون که واستادیم به خاک بر سری اینا گوش میدیم
هر سه تا رفتیم داخل اتاق
_ناموصا پشمام
●ول کن بیا فیلم ببینیم
فیلم رو پلی کرد نشستیم رو پتو و بالشت رو بغل کردم اول کاری یه دختره جیغ کشید که قلبم واستاد یه لحظه
یکم گذشت یه زنه توی یک اتاق تنها بود بعد انگار منتظر شوهرش بود که بیاد داخل که یه ادم ترسناک میاد داخل زنه وقتی برگشت از ترس جیغ کشید با دیدن اون ادمه پریدم بغل یکی
چشمامو بسته بودم و تو بغلش جا شده بودم
○ا.ت خوبی؟نترس من اینجام
از صداش فهمیدم ماهانه ازش جدا شدم
_نه خوبه نمیترسم
●اره بابا معلومه
سعی کردم بجای نگا کردن به فیلم خودمو با چیزی خوردن مشغول کنم
حدودا کل فیلم رو من فقط خوردم و هیجی نگا نکردم چون ترسناک بود
●ینی کارد بخوره به شکمت هیچی از خوراکی ها نفهمیدم
_برو بابا اسکل
رفتم تو اتاقم بخوابم که احساس کردم یکی داره نگام میکنه خیلی ترسیدم
_پ.پسرا من میترسم
●هع دیدی میترسی
○بیا بریم بخواب بابا
_من میترسمممم😭
○هوفف بیا بریم تو اتاق من بخواب
_اخ جون بریم
مث بچه ها پریدم روش که کم بود بیوفته
○گفتم بریم پیشم بخواب نکه سوارم بشی دیوونه
_ببشید
رفتیم تو اتاق
_خب من رو زمین میخوابم تو روی تخت
○نه
_پس من رو تخت تو رو زمین
○بازم نه
_مرگ نه پس چی
○هردومون رو تخت بخوابیم
_یاااااا نمیشه
○چرا نشه تخت دو نفره اس من اینور تو اونور
_هوف باشه
باهم رو تخت خوابیدیم رو به هم
_اونجوری نگام نکن
○چجوری
_زل نزن بهم
○باشه
_بگیر بخواب من خوابم میاد
○اوکی شب بخیر
چشماشو بست منم خوابیدم
صبح چشمامو باز کردم دیدم تو بغل هم دیگه ایم
یا خود خودا پشمام
_جیییییییییغ
از تو بغلم هولش دادم و جیغ زدم بدبخت هم از جاش پرید هم پرت شد پایین تخت😂
○چه مرگته ا.ت سر صبحی چرا پرتم میکنی پایین روانی
_چرا منو بغل کردی
○تو خودت منو بغل کردی
_ زر نزن من بغلت نکردم
○برو بابا
پاشد رفت تو حمام و دوش گرف
منم رفتم اتاقم دوش بگیرم
حدودا ۱۵ بعد از حموم در شدم و لباسام رو پوشیدم
رفتم پایین سر سفره
♡صبح بخیر دخترم
با دیدن دایی و زندایی یاد دیشب افتادم خندم گرفت
_صبح بخیر
صبحونه رو خوردیم و رفتم تو اتاقم
(دو هفته بعد)
دو هفته گذشت از اون روزی که رادوین منو دوباره بوسید
توی این دو هفته همه ی امتحانامو خوب دادم و فردا اخرین امتحان ینی ریاضی عه
توی این دو هفته رادوین خیلی سعی میکرد که نزدیک من باشه و من همیشه ازش دوری میکردم.........
شاید باخودتون بگین که چه صدایی بوده
راستش صدای اه و ناله بودن بیشتر و همش هم مال زندایی بود
خیلی خیلی اروم حرف میزدیم با پسرا
_اخه این کارا دیگه چیه
○خا به توچه
●میگما اصلا انتظار اینو از مامان و بابا نداشتم
_خاک بر سرمون که واستادیم به خاک بر سری اینا گوش میدیم
هر سه تا رفتیم داخل اتاق
_ناموصا پشمام
●ول کن بیا فیلم ببینیم
فیلم رو پلی کرد نشستیم رو پتو و بالشت رو بغل کردم اول کاری یه دختره جیغ کشید که قلبم واستاد یه لحظه
یکم گذشت یه زنه توی یک اتاق تنها بود بعد انگار منتظر شوهرش بود که بیاد داخل که یه ادم ترسناک میاد داخل زنه وقتی برگشت از ترس جیغ کشید با دیدن اون ادمه پریدم بغل یکی
چشمامو بسته بودم و تو بغلش جا شده بودم
○ا.ت خوبی؟نترس من اینجام
از صداش فهمیدم ماهانه ازش جدا شدم
_نه خوبه نمیترسم
●اره بابا معلومه
سعی کردم بجای نگا کردن به فیلم خودمو با چیزی خوردن مشغول کنم
حدودا کل فیلم رو من فقط خوردم و هیجی نگا نکردم چون ترسناک بود
●ینی کارد بخوره به شکمت هیچی از خوراکی ها نفهمیدم
_برو بابا اسکل
رفتم تو اتاقم بخوابم که احساس کردم یکی داره نگام میکنه خیلی ترسیدم
_پ.پسرا من میترسم
●هع دیدی میترسی
○بیا بریم بخواب بابا
_من میترسمممم😭
○هوفف بیا بریم تو اتاق من بخواب
_اخ جون بریم
مث بچه ها پریدم روش که کم بود بیوفته
○گفتم بریم پیشم بخواب نکه سوارم بشی دیوونه
_ببشید
رفتیم تو اتاق
_خب من رو زمین میخوابم تو روی تخت
○نه
_پس من رو تخت تو رو زمین
○بازم نه
_مرگ نه پس چی
○هردومون رو تخت بخوابیم
_یاااااا نمیشه
○چرا نشه تخت دو نفره اس من اینور تو اونور
_هوف باشه
باهم رو تخت خوابیدیم رو به هم
_اونجوری نگام نکن
○چجوری
_زل نزن بهم
○باشه
_بگیر بخواب من خوابم میاد
○اوکی شب بخیر
چشماشو بست منم خوابیدم
صبح چشمامو باز کردم دیدم تو بغل هم دیگه ایم
یا خود خودا پشمام
_جیییییییییغ
از تو بغلم هولش دادم و جیغ زدم بدبخت هم از جاش پرید هم پرت شد پایین تخت😂
○چه مرگته ا.ت سر صبحی چرا پرتم میکنی پایین روانی
_چرا منو بغل کردی
○تو خودت منو بغل کردی
_ زر نزن من بغلت نکردم
○برو بابا
پاشد رفت تو حمام و دوش گرف
منم رفتم اتاقم دوش بگیرم
حدودا ۱۵ بعد از حموم در شدم و لباسام رو پوشیدم
رفتم پایین سر سفره
♡صبح بخیر دخترم
با دیدن دایی و زندایی یاد دیشب افتادم خندم گرفت
_صبح بخیر
صبحونه رو خوردیم و رفتم تو اتاقم
(دو هفته بعد)
دو هفته گذشت از اون روزی که رادوین منو دوباره بوسید
توی این دو هفته همه ی امتحانامو خوب دادم و فردا اخرین امتحان ینی ریاضی عه
توی این دو هفته رادوین خیلی سعی میکرد که نزدیک من باشه و من همیشه ازش دوری میکردم.........
۱۳.۰k
۱۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.