Playmate p¹⁴
نابی : عجبه از اون داداش .... دل کندی خب چه ژانر فیلمی بزارم ؟
ترسناک _درام_طنز ...
یوجین : ترسناک
ا/ت: آره ترسناک بزاریم عین دفعه قبل برینی تو خودت
نابی : واااایی 😂😂پس ترسناک
ا/ت: آره موافقم
یوجین : باشه من تسلیم بسه بابا جنی شدم
ا/ت: خ..ف....خفههه
نابی: بسه ر..یدممم
ا/ت:واااااای تموم شد آخی
یوجین: ولی خوب بودا
نابی : ببند بابا ریده بودی باز تو خودت
ا/ت: نابی گوشیت
نابی: الو سلام مامان باشه باشه اومدم
یوجین : چی شده
ا/ت: چیزی شده ؟
نابی: نه بابا مامانم حالش زیاد اوکی نی گفت برم پیشش
یوجین: عااا حیف شد ولی اشکال نداره برو پیش مامانت یه شب دیگه دوباره قرار میزاریم
نابی: وای ببخشیدا ا/ت میشه من برم ؟
ا/ت: اسکلی چیزی ای؟ آره بابا اصلا نگران نباش دفعه بعد جبران میکنیم حالا بدو برو
نابی : باییی
ا/ت و یوجین : باییی
یوجین : خب پس منم برم
ا/ت: نه بابا بمون
یوجین : باشه
ا/ت: چی باشه پاشو جمع کن بابا
یوجین : آروم باش نمیبینی قبل اینکه بگی داشتم میرفتم
ا/ت : به سلامت
یوجین : وحشی صگ
ا/ت: مراقب خودت باش بای
یوجین : باییییی تو ام همینطور...
. . . ...........................
کوک: آخی بلاخره رفتن
ا/ت: ایششش
کوک: قیافشو نگاه نمیتونی فیلم ترسناک نبین خب مگه مجبوری ؟
ا/ت: کم تر حرف بزن من رفتم بخوابم اصلا
کوک: ای بابا میبینی نشد یه شب راحت بخوابم
ا/ت: باشه اصلا میام رو کاناپه
کوک: کم چرت بگو پاشو بریم بخوابیم
کوک ویو ....
ا/ت هنوز عادت داشت پیش خودم بخوابه از ۴ سالگی تا الان خودم عادتش دادم حتی دوری اینجوری اش و نمیتونستن تحمل کنم باز اون حس ترس لعنتی بعد چند سال تو وجودم پیدا شده بود نمیدونستم ریشه اش از کجاست یا هرچی ولی به حسم باور داشتم بیشتر از همیشه نگران ا/ت بودم وقتی بهش نگاه می کردم تمام مشکلاتم و یادم میرفت مشکلات کاری ، و.....
مخالف این بودم که ا/ت توی یه شرکت دیگه کار کنه میدونم اگر خبرش پخش بشه کلی حرف در میارن ولی نمیتونستم جلوشو بگیرم باید بره ته ببینه همه چی و اگر خواست بیاد تو شرکت قرار بود باهم صحبت کنمی ولی خب امروز که نشد ... فردا صحبت میکنیم اصلا ببینم چه شرکتیه
..........
صبح**
ا/ت ویو ...
چشامو کم کم باز کردم نگاهی به گوشیم انداختم وایی نهه خانوم من پیام داده که قبول شدمممممم واااای گفته بود ۸ اونجا باشم اومدم تکون بخورم دیدم ابن خرس گنده انگار بچه اشو گرفته در نره
ا/ت: وای کوک برو اون ور خفه شدم پاشو باید برم
کوک: هیش بگیر بخواب هنوز کله صبحه
ا/ت: میدونم کله صبحه باید برم این شرکته تو هم پاشو یکم دیگه باید بری
کوک: کدوم شرکت ؟
ا/ت: وای فراموشی گرفت اینم، همونی که دیروز رفتم مصاحبه
کوک بلند شد و رو به روی ا/ت واستاد
کوک: تو که دیروز رفتی مصاحبه چجوری امروز قبول شدی ؟
ا/ت: چه بدونم ولم کن بزار برم حاظر شم
کوک: باشه الان در رفتی از دستم ولی اومدی باید صحبت کنیم
ا/ت: باشهههههههه
ا/ت ویو
ساعت ۷:۱۵ بود یه دوش گرفتم و اومدم کارای لازم و کردم یه لباس پوشیدم و رفتم پایین
کوک: بیا این و ببر تو ماشین بخور
ا/ت: باشه مرسی
کوک: نمیخای برسونمت؟
ا/ت: نه خودم میرم ..
کوک: اوکی ر. رسیدی خونه بهم بگو ، من شب یکم دیر میام
ا/ت: باشه . بایی
کوک: برو مراقب خودت باش
تهیونگ ویو :
غلط املایی دارم ببخشید عجله ای نوشتم😂
ترسناک _درام_طنز ...
یوجین : ترسناک
ا/ت: آره ترسناک بزاریم عین دفعه قبل برینی تو خودت
نابی : واااایی 😂😂پس ترسناک
ا/ت: آره موافقم
یوجین : باشه من تسلیم بسه بابا جنی شدم
ا/ت: خ..ف....خفههه
نابی: بسه ر..یدممم
ا/ت:واااااای تموم شد آخی
یوجین: ولی خوب بودا
نابی : ببند بابا ریده بودی باز تو خودت
ا/ت: نابی گوشیت
نابی: الو سلام مامان باشه باشه اومدم
یوجین : چی شده
ا/ت: چیزی شده ؟
نابی: نه بابا مامانم حالش زیاد اوکی نی گفت برم پیشش
یوجین: عااا حیف شد ولی اشکال نداره برو پیش مامانت یه شب دیگه دوباره قرار میزاریم
نابی: وای ببخشیدا ا/ت میشه من برم ؟
ا/ت: اسکلی چیزی ای؟ آره بابا اصلا نگران نباش دفعه بعد جبران میکنیم حالا بدو برو
نابی : باییی
ا/ت و یوجین : باییی
یوجین : خب پس منم برم
ا/ت: نه بابا بمون
یوجین : باشه
ا/ت: چی باشه پاشو جمع کن بابا
یوجین : آروم باش نمیبینی قبل اینکه بگی داشتم میرفتم
ا/ت : به سلامت
یوجین : وحشی صگ
ا/ت: مراقب خودت باش بای
یوجین : باییییی تو ام همینطور...
. . . ...........................
کوک: آخی بلاخره رفتن
ا/ت: ایششش
کوک: قیافشو نگاه نمیتونی فیلم ترسناک نبین خب مگه مجبوری ؟
ا/ت: کم تر حرف بزن من رفتم بخوابم اصلا
کوک: ای بابا میبینی نشد یه شب راحت بخوابم
ا/ت: باشه اصلا میام رو کاناپه
کوک: کم چرت بگو پاشو بریم بخوابیم
کوک ویو ....
ا/ت هنوز عادت داشت پیش خودم بخوابه از ۴ سالگی تا الان خودم عادتش دادم حتی دوری اینجوری اش و نمیتونستن تحمل کنم باز اون حس ترس لعنتی بعد چند سال تو وجودم پیدا شده بود نمیدونستم ریشه اش از کجاست یا هرچی ولی به حسم باور داشتم بیشتر از همیشه نگران ا/ت بودم وقتی بهش نگاه می کردم تمام مشکلاتم و یادم میرفت مشکلات کاری ، و.....
مخالف این بودم که ا/ت توی یه شرکت دیگه کار کنه میدونم اگر خبرش پخش بشه کلی حرف در میارن ولی نمیتونستم جلوشو بگیرم باید بره ته ببینه همه چی و اگر خواست بیاد تو شرکت قرار بود باهم صحبت کنمی ولی خب امروز که نشد ... فردا صحبت میکنیم اصلا ببینم چه شرکتیه
..........
صبح**
ا/ت ویو ...
چشامو کم کم باز کردم نگاهی به گوشیم انداختم وایی نهه خانوم من پیام داده که قبول شدمممممم واااای گفته بود ۸ اونجا باشم اومدم تکون بخورم دیدم ابن خرس گنده انگار بچه اشو گرفته در نره
ا/ت: وای کوک برو اون ور خفه شدم پاشو باید برم
کوک: هیش بگیر بخواب هنوز کله صبحه
ا/ت: میدونم کله صبحه باید برم این شرکته تو هم پاشو یکم دیگه باید بری
کوک: کدوم شرکت ؟
ا/ت: وای فراموشی گرفت اینم، همونی که دیروز رفتم مصاحبه
کوک بلند شد و رو به روی ا/ت واستاد
کوک: تو که دیروز رفتی مصاحبه چجوری امروز قبول شدی ؟
ا/ت: چه بدونم ولم کن بزار برم حاظر شم
کوک: باشه الان در رفتی از دستم ولی اومدی باید صحبت کنیم
ا/ت: باشهههههههه
ا/ت ویو
ساعت ۷:۱۵ بود یه دوش گرفتم و اومدم کارای لازم و کردم یه لباس پوشیدم و رفتم پایین
کوک: بیا این و ببر تو ماشین بخور
ا/ت: باشه مرسی
کوک: نمیخای برسونمت؟
ا/ت: نه خودم میرم ..
کوک: اوکی ر. رسیدی خونه بهم بگو ، من شب یکم دیر میام
ا/ت: باشه . بایی
کوک: برو مراقب خودت باش
تهیونگ ویو :
غلط املایی دارم ببخشید عجله ای نوشتم😂
۲۱.۶k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.