part¹⁹
part¹⁹
فردا صبح_اتمام ویو ات
برخورد مستقیم آفتاب بر چشمای جئون عاملی خوبی برای بیدار شدن بود....پسرک کمی تکون خورد و پتو رو بالا تر کشید ، دخترک رو که مثله فرشته ها خواب بود رویت میکرد و روی زلف های پریشونش دست میکشید؛کمی بعد با زنگ خوردن ساعت ات چشم هاش رو نیمه باز کرد و با صورت کوک که مماس صورتش بود مواجه شد و لبخندی زد ،به همسرش نزدیک تر شد و سرش رو در گودی گردنش فرو برد
Flashback to last night
_دنیایی که توش بدنیا اومدیم چیزی به نام عشق و محبت نمیشناسه وگرنه...
+از این همه اما و اگر خسته شدم کوک*بلند و گریه
+چرا کسی که دوستش داشتم باید پسر دشمنم باشه و الانم به عنوان همسرم رو به روم باشه*بلند تر
+چرا نتونستم مزه عشق واقعی رو بچشم...چرا نتونستم فکر و خیال دوران خوشی مون رو از یاد ببرم...من دلم میخواد تو زندگی ات و مایکل باشم که نه تو دنیای سیاست هست و نه انتقامی در کار باشه، زندگی پرمحبت برام حسرته
جئون کمی مکث کرد و بعد لب زد: _ بیا تو خیالات زندگی کنیم....مایکل و ات،دوباره به هم بگیم دوست دارم!حداقل این چند روز که اینجاییم هوم؟
دخترک مست که از همون اول منتظر شنیدن این جمله بود یقه جئون رو گرفت و با گریه شروع به عشق ورزیدن کرد..
Flashback has done
نفس عمیقی از گردن جئون گرفت و بوی تلخ بدن جئون رو وارد ریه هاش کرد ؛چیکار میتونست بکنه؟ اون تشنه محبت و احساسی بود که از بچگی غافل بود ازش!و خوب میدونست با برگشتشون به کره دوباره به همون زندگی سخت و سرد برمیگردن!اما این دفعه احساسات ات پررنگ تر و وابستگی هاش بیشتر شده بود..این همه سختی کشیده بود که با گفتن جمله دوست دارم از بین بره!؟
³⁴minutes later_ویو ات
روی مبل که داخل تراس بود نشسته بودم و در حال کار کردن با گوشیم بودم و به اتفاقات دیشب فکر میکردم!چیزی تجربه کردم برام مثله مواد بود و بیشتر میخواستم،<<عشق>>همون کلمه ای که باهاش عقل از سرم میپره الان بیشتر از هرچیزی میخواستمش.. با شنیدن صدای قدم های کوک که به سمتم میومد ریسمان افکارم پاره شد و گوشیم رو کنار گذاشتم و با چشم کوک رو دنبال کردم
_سرت هنوز درد میکنه
نشست کنارم و بهم خیره شد،لبخندی زدم و سرم رو به راست و چپ هدایت کردم :+نه بهترم
اسپویل مربوط به چندیدن قسمت بعد
_ساده لوح بودن بد دردیه*پوزخند
.....
+من بهت اعتماد کردم*گریه
.......
_پایان همه چیز خوب نیست!*لبخند
شرایط:
follow:¹⁹²
like:²⁵
فردا صبح_اتمام ویو ات
برخورد مستقیم آفتاب بر چشمای جئون عاملی خوبی برای بیدار شدن بود....پسرک کمی تکون خورد و پتو رو بالا تر کشید ، دخترک رو که مثله فرشته ها خواب بود رویت میکرد و روی زلف های پریشونش دست میکشید؛کمی بعد با زنگ خوردن ساعت ات چشم هاش رو نیمه باز کرد و با صورت کوک که مماس صورتش بود مواجه شد و لبخندی زد ،به همسرش نزدیک تر شد و سرش رو در گودی گردنش فرو برد
Flashback to last night
_دنیایی که توش بدنیا اومدیم چیزی به نام عشق و محبت نمیشناسه وگرنه...
+از این همه اما و اگر خسته شدم کوک*بلند و گریه
+چرا کسی که دوستش داشتم باید پسر دشمنم باشه و الانم به عنوان همسرم رو به روم باشه*بلند تر
+چرا نتونستم مزه عشق واقعی رو بچشم...چرا نتونستم فکر و خیال دوران خوشی مون رو از یاد ببرم...من دلم میخواد تو زندگی ات و مایکل باشم که نه تو دنیای سیاست هست و نه انتقامی در کار باشه، زندگی پرمحبت برام حسرته
جئون کمی مکث کرد و بعد لب زد: _ بیا تو خیالات زندگی کنیم....مایکل و ات،دوباره به هم بگیم دوست دارم!حداقل این چند روز که اینجاییم هوم؟
دخترک مست که از همون اول منتظر شنیدن این جمله بود یقه جئون رو گرفت و با گریه شروع به عشق ورزیدن کرد..
Flashback has done
نفس عمیقی از گردن جئون گرفت و بوی تلخ بدن جئون رو وارد ریه هاش کرد ؛چیکار میتونست بکنه؟ اون تشنه محبت و احساسی بود که از بچگی غافل بود ازش!و خوب میدونست با برگشتشون به کره دوباره به همون زندگی سخت و سرد برمیگردن!اما این دفعه احساسات ات پررنگ تر و وابستگی هاش بیشتر شده بود..این همه سختی کشیده بود که با گفتن جمله دوست دارم از بین بره!؟
³⁴minutes later_ویو ات
روی مبل که داخل تراس بود نشسته بودم و در حال کار کردن با گوشیم بودم و به اتفاقات دیشب فکر میکردم!چیزی تجربه کردم برام مثله مواد بود و بیشتر میخواستم،<<عشق>>همون کلمه ای که باهاش عقل از سرم میپره الان بیشتر از هرچیزی میخواستمش.. با شنیدن صدای قدم های کوک که به سمتم میومد ریسمان افکارم پاره شد و گوشیم رو کنار گذاشتم و با چشم کوک رو دنبال کردم
_سرت هنوز درد میکنه
نشست کنارم و بهم خیره شد،لبخندی زدم و سرم رو به راست و چپ هدایت کردم :+نه بهترم
اسپویل مربوط به چندیدن قسمت بعد
_ساده لوح بودن بد دردیه*پوزخند
.....
+من بهت اعتماد کردم*گریه
.......
_پایان همه چیز خوب نیست!*لبخند
شرایط:
follow:¹⁹²
like:²⁵
۱۷.۸k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.