پارت ۳
زمان حال. وارد کافه شد بدون توجه به اطراف به سمت یه میز خالی رفت کت و کلاهش که خیس شده بود رو روی روی پشتی یکی از صندلی ها گذاشت و روی صندلی دیگه نشست سفارش یه کیک و یه شربت داد در حالت عادی معمولا یه قهوه ی تلخ سفارش می داد ولی الان به لطف خونریزی زخم هایی که رئیس عزیزش روی پهلو چپ و پشت و کف دست راستش زده بود احساس می کرد فشار و قندش افتاده و به چیز شیرین نیاز داره خوشبختانه قبل از اینکه برای پیاده روی بیرون بیاد زخم هاش رو بخیه زده یا بسته بود و گرنه به خاطر آب بارون که بهش خرده بود لباس هاش علاوه بر خیس خونی هم می شد
۳.۶k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.