رمان مافیایی من فصل ۲ عشق پایدار یا ناپایدار پارت ۱۸
_____________
خوب دیگه اینا چند دقیقه بازی کردن و بعدش رفتن خونه هاشون یونا هم با جین رفت
*پرش زمانی به فردا*
ویو کوک
صبح با صدای آلارم بیدار شدم باید میرفتیم محموله هامون رو دوباره چک کنیم
آروم بلند شدم و رفتم کارهامو کردم ولی حس خیلی به امروز داشتم واسه همین به بادیگاردا گفتم هواسشون به ا/ت باشه
و با تهیونگ و جیمین رفتیم
*بعد شمارش اسلحه ۳ ساعت طول کشید*
کوک: اییی لعنت بهشون بازم کم شده
جیمین: آره تو قسمت B هم کم شده
تهیونگ:تو قسمت C هم
کوک: ایی فقط بزار بفهمم کار کیه.....
نشد حرفم رو کامل بگم که صدای پیامک اومد
گوشیم رو چک کردم یه کلیپ بود
تهیونگ: داش چی شده؟
کوک: نمیدونم بزار
کلیپ رو باز کردم دیدم خونه ی ماست(منظورش خودش و ا/ته)همه ی بادیگارداها و خدمتکارا بیهوشن و بعد رفت سمت اتاق ا/ت رو زمین غرق خون بود
جیمین: ا/تتتت
تهیونگ: زودباش بریم
هیچ حرفی نزدم و سریع رفتم سراغ ماشین و با تمام سرعت روندم و رسیدم خونه رفتم اتاق ا/ت سریع براید بغلش کردم و بردمش بیمارستان همینجوری که داشتم رانندگی میکردم میگفتم
کوک: ا/ت ا/ت خواهش میکنم چشمات رو باز کن خواهش میکنم *گریه*
رسیدیم سریع بردنش اتاق عمل
تهیونگ: کی اینکارو کرده
که گوشیم زنگ خورد دوباره همون ناشناسه گذاشتم رو بلند گو
کوک: *گریه*
....... : بهت گفتم یه ماه جایی نرو اون از هر فرصت استفاده میکنه سریع پیداش کن وگرنه تیر خلاص رو میزنه یا میکشتش یا بلایی بدتری سرش میاره
*بیب بیب بیب*
جیمین: این کی بود؟
کوک: نمیدونم چند روزه همش زنگ میزنه ولی هرکی هست میدونه کار کیه و چی میشه باید پیداش کنم
تهیونگ: ما کمکت میکنیم
کوک: ممنون
که دیدم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
کوک: دکتر حالش چطوره
دکتر: متاسفانه خانم به کما رفتن وضربه ای که به شکمش خورده از دست دادن بچه شده ولی یه بار نزده چندبار چاقو زده اونم نزدیکه رحمش و ممکنه به خاطر این موضوع دیگه بچه دار نشن
با حرفی که زد تعادلم رو از دست دادم و افتادم و کاری نمیکردم جز گریه کردن( بغضم گرفت🥲)
جیمین: چ....چی
تهیونگ: فقط کسی که اینکارو کرده رو پیدا کنممممم
جیمین: کوک
کوک. ایییی لعنت به من که نموندم تو اون خونه اون بهم هشدار داد چرا گوش نکردم اییی شیباللللللللل*گریه و داد*
پرستار: آقا لطفا آروم اینجا بیمارستانه
کوک: بیمارستان بخوره تو سرتون بچم رو از دست دادم زنم معلوم نیست زنده میمونه یا نه بعد تو میایی میگی ساکت اینجا بیمارستانه؟؟؟؟؟ *داد و عصبی* (حرف حق را از کوک بشنوید)
تهیونگ: آروم باش درست میشه
پرستار: اینجا هزار تا بیمار هستن که باید استراحت کنن میدونم سخته ولی میخواید داد و بیداد کنید برید بیرون
دیگه خیلی عصبی شدم و گلوش رو گرفتم چسبوندمش به دیوار و تفنگم رو در آوردم و گذاشتمش رو سرش
کوک: جرعت داری دوباره بگو آروم یا ساکت که همینجا بکشمت
پرستار:ک....م.....ک....ک.م..ک
تهیونگ: کوک ولش کن کوک
*جیمین و تهیونگ کوک رو ازش جدا کردن*
جیمین: معذرت میخوایم وقتی عصبی بشه چیزی نمیفهمه
*بدون اینکه چیزی بگه سریع رفت*
شرط ۱۵ لایک
۱۵ کامنت
خوب دیگه اینا چند دقیقه بازی کردن و بعدش رفتن خونه هاشون یونا هم با جین رفت
*پرش زمانی به فردا*
ویو کوک
صبح با صدای آلارم بیدار شدم باید میرفتیم محموله هامون رو دوباره چک کنیم
آروم بلند شدم و رفتم کارهامو کردم ولی حس خیلی به امروز داشتم واسه همین به بادیگاردا گفتم هواسشون به ا/ت باشه
و با تهیونگ و جیمین رفتیم
*بعد شمارش اسلحه ۳ ساعت طول کشید*
کوک: اییی لعنت بهشون بازم کم شده
جیمین: آره تو قسمت B هم کم شده
تهیونگ:تو قسمت C هم
کوک: ایی فقط بزار بفهمم کار کیه.....
نشد حرفم رو کامل بگم که صدای پیامک اومد
گوشیم رو چک کردم یه کلیپ بود
تهیونگ: داش چی شده؟
کوک: نمیدونم بزار
کلیپ رو باز کردم دیدم خونه ی ماست(منظورش خودش و ا/ته)همه ی بادیگارداها و خدمتکارا بیهوشن و بعد رفت سمت اتاق ا/ت رو زمین غرق خون بود
جیمین: ا/تتتت
تهیونگ: زودباش بریم
هیچ حرفی نزدم و سریع رفتم سراغ ماشین و با تمام سرعت روندم و رسیدم خونه رفتم اتاق ا/ت سریع براید بغلش کردم و بردمش بیمارستان همینجوری که داشتم رانندگی میکردم میگفتم
کوک: ا/ت ا/ت خواهش میکنم چشمات رو باز کن خواهش میکنم *گریه*
رسیدیم سریع بردنش اتاق عمل
تهیونگ: کی اینکارو کرده
که گوشیم زنگ خورد دوباره همون ناشناسه گذاشتم رو بلند گو
کوک: *گریه*
....... : بهت گفتم یه ماه جایی نرو اون از هر فرصت استفاده میکنه سریع پیداش کن وگرنه تیر خلاص رو میزنه یا میکشتش یا بلایی بدتری سرش میاره
*بیب بیب بیب*
جیمین: این کی بود؟
کوک: نمیدونم چند روزه همش زنگ میزنه ولی هرکی هست میدونه کار کیه و چی میشه باید پیداش کنم
تهیونگ: ما کمکت میکنیم
کوک: ممنون
که دیدم دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
کوک: دکتر حالش چطوره
دکتر: متاسفانه خانم به کما رفتن وضربه ای که به شکمش خورده از دست دادن بچه شده ولی یه بار نزده چندبار چاقو زده اونم نزدیکه رحمش و ممکنه به خاطر این موضوع دیگه بچه دار نشن
با حرفی که زد تعادلم رو از دست دادم و افتادم و کاری نمیکردم جز گریه کردن( بغضم گرفت🥲)
جیمین: چ....چی
تهیونگ: فقط کسی که اینکارو کرده رو پیدا کنممممم
جیمین: کوک
کوک. ایییی لعنت به من که نموندم تو اون خونه اون بهم هشدار داد چرا گوش نکردم اییی شیباللللللللل*گریه و داد*
پرستار: آقا لطفا آروم اینجا بیمارستانه
کوک: بیمارستان بخوره تو سرتون بچم رو از دست دادم زنم معلوم نیست زنده میمونه یا نه بعد تو میایی میگی ساکت اینجا بیمارستانه؟؟؟؟؟ *داد و عصبی* (حرف حق را از کوک بشنوید)
تهیونگ: آروم باش درست میشه
پرستار: اینجا هزار تا بیمار هستن که باید استراحت کنن میدونم سخته ولی میخواید داد و بیداد کنید برید بیرون
دیگه خیلی عصبی شدم و گلوش رو گرفتم چسبوندمش به دیوار و تفنگم رو در آوردم و گذاشتمش رو سرش
کوک: جرعت داری دوباره بگو آروم یا ساکت که همینجا بکشمت
پرستار:ک....م.....ک....ک.م..ک
تهیونگ: کوک ولش کن کوک
*جیمین و تهیونگ کوک رو ازش جدا کردن*
جیمین: معذرت میخوایم وقتی عصبی بشه چیزی نمیفهمه
*بدون اینکه چیزی بگه سریع رفت*
شرط ۱۵ لایک
۱۵ کامنت
۱۰.۵k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.