school secret
پارت ۲۰(اخر)
جیمین: میتونی آلیس رو برام جور کنی؟
آنیلا: چی؟! آلیس از شما ها میترسه.
جیمین: میتونی یه فکری کنی خواهش میکنم.
آنیلا یکم فکر کرد و گفت.
آنیلا: فهمیدم. یروز به آلیس میگم برو رو پشت بوم منم الان میام. بعد تو جایه من برو فقط خیلی ملایم رفتار کن چون ممکنه فرار کنه.
جیمین: باشه، فردا آلیس هست؟
آنیلا: آره
ویو فردا
آنیلا اومد تو کلاس و سریع به سمت جیمین رفت.
آنیلا: جیمین!
جیمین: بله!
آنیلا: زنگ تفریح بعدی!
جیمین: گرفتم.
آلیس یهو اومد تو و با آنیلا سلام کرد.
ویو ۱ ساعت بعد.
زنگ کلاس تموم شد.
آنیلا: آلیس، میری پشت بوم من یکاری دارم الان میام.
آلیس: باشه فقط چرا اونجا؟
آنیلا: کار مهمی باهات دارم.
آنیلا خوب میدونست که آلیس ترس ارتفاع داره و ممکنه یهو بپره بغل جیمین.
آلیس: باشه.
آلیس از کلاس بیرون ، و به سمت پشت بوم رفت. اروم وارد شد و سعی کرد خیلی جلو نره.
منتظر آنیلا بود که یهو جیمین اومد داخل.
آلیس: ببخشید...اومد..م اینجا...من..تظر...دو..ستمم.
جیمین: اشکال نداره. اتفاقا من با تو کار دارم.
آلیس یکم لرزید و جیمین گفت
جیمین: اروم باش نمیخوام کاری باهات کنم. آلیس یکم اروم تر شد ولی چون از ارتفاع میترسید هنوز یکم بیقراری میکرد.
جیمین اروم نزدیکش شد و گفت
جیمین: آلیس، دوست دارم.
آلیس: چی من...منو دوست دارید؟ ولی اخه چرا؟ مگه من چی دارم؟
آلیس یکم رفت عقب تر
جیمین: آلیس تو خیلی کیوتی! این کیوتیت منو جذب خودش کرده.
آلیس رفت عقب و به میله های لبه پشت بوم خورد و سریع از اونجا فاصله گرفت و افتاد تو بغل جیمین. سریع اومد بیرون.
آلیس: میتونم بهت اعتماد کنم؟
جیمین: معلومه. میدونم از ارتفاع میترسی ، بیا بغلم الیس اروم به سمتش رفت و بغلش کرد. آلیس خیلی کوچولو بود و جیمین دلش میخواست اونو فشار بده.
آلیس: میشه بریم بیرون؟
جیمین: بریم.
ویو دو سال بعد
بچه ها دبیرستانشون تموم شده. نامجون و آنیلا باهم نامزد کردن. جیمین و آلیس قراره چند ماه دیگه نامزد بکنن. و بابای جونگکوک بابای تهیونگ رو راضی کرد که باهم باشن و الان خوشحالن و باهم زندگی میکنن.
پایان~
جیمین: میتونی آلیس رو برام جور کنی؟
آنیلا: چی؟! آلیس از شما ها میترسه.
جیمین: میتونی یه فکری کنی خواهش میکنم.
آنیلا یکم فکر کرد و گفت.
آنیلا: فهمیدم. یروز به آلیس میگم برو رو پشت بوم منم الان میام. بعد تو جایه من برو فقط خیلی ملایم رفتار کن چون ممکنه فرار کنه.
جیمین: باشه، فردا آلیس هست؟
آنیلا: آره
ویو فردا
آنیلا اومد تو کلاس و سریع به سمت جیمین رفت.
آنیلا: جیمین!
جیمین: بله!
آنیلا: زنگ تفریح بعدی!
جیمین: گرفتم.
آلیس یهو اومد تو و با آنیلا سلام کرد.
ویو ۱ ساعت بعد.
زنگ کلاس تموم شد.
آنیلا: آلیس، میری پشت بوم من یکاری دارم الان میام.
آلیس: باشه فقط چرا اونجا؟
آنیلا: کار مهمی باهات دارم.
آنیلا خوب میدونست که آلیس ترس ارتفاع داره و ممکنه یهو بپره بغل جیمین.
آلیس: باشه.
آلیس از کلاس بیرون ، و به سمت پشت بوم رفت. اروم وارد شد و سعی کرد خیلی جلو نره.
منتظر آنیلا بود که یهو جیمین اومد داخل.
آلیس: ببخشید...اومد..م اینجا...من..تظر...دو..ستمم.
جیمین: اشکال نداره. اتفاقا من با تو کار دارم.
آلیس یکم لرزید و جیمین گفت
جیمین: اروم باش نمیخوام کاری باهات کنم. آلیس یکم اروم تر شد ولی چون از ارتفاع میترسید هنوز یکم بیقراری میکرد.
جیمین اروم نزدیکش شد و گفت
جیمین: آلیس، دوست دارم.
آلیس: چی من...منو دوست دارید؟ ولی اخه چرا؟ مگه من چی دارم؟
آلیس یکم رفت عقب تر
جیمین: آلیس تو خیلی کیوتی! این کیوتیت منو جذب خودش کرده.
آلیس رفت عقب و به میله های لبه پشت بوم خورد و سریع از اونجا فاصله گرفت و افتاد تو بغل جیمین. سریع اومد بیرون.
آلیس: میتونم بهت اعتماد کنم؟
جیمین: معلومه. میدونم از ارتفاع میترسی ، بیا بغلم الیس اروم به سمتش رفت و بغلش کرد. آلیس خیلی کوچولو بود و جیمین دلش میخواست اونو فشار بده.
آلیس: میشه بریم بیرون؟
جیمین: بریم.
ویو دو سال بعد
بچه ها دبیرستانشون تموم شده. نامجون و آنیلا باهم نامزد کردن. جیمین و آلیس قراره چند ماه دیگه نامزد بکنن. و بابای جونگکوک بابای تهیونگ رو راضی کرد که باهم باشن و الان خوشحالن و باهم زندگی میکنن.
پایان~
۲.۶k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.