فیک تهیونگ ( اعذاب عشق)پارت۲۲
از زبان ا/ت
اینجا اتاقش بود به اطراف نگاه کردم آخرین بار ۴ سال پیش توی این اتاق بودم چشمم به عروسک موش و زرافهای که کناره هم روی زمین بودن افتاد رفتم سمتشون و برشون داشتم هنوزم نگه داشته باورم نمیشه...
( فردا )
از زبان ا/ت
آماده شدم و رفتم شرکت خدا میدونه جونگ هیون چقدر پشت تلفن غر غر کرد که نرم ولی من که اهل تسلیم شدن نیستم .
همین که وارد شرکت شدم همه با تعجب نگام میکردن رفتم داخل اتاقم که یه برگه رو میزم دیدم بازش کردم که دیدم برگه استعفای خودمه میدونم کاره کیه حتما تهیونگه
رفتم پیش منشی و گفتم : تهیونگ امروز اومده ؟
گفت : بله خانم تو اتاقشون هستن
با برگه تو دستم رفتم سمت اتاقش بدون در زدن در رو باز کردم پشت میزش نشسته بود برگه رو آوردم بالا نشون دادم و گفتم : این چیه ؟
آهسته از پشت میز بلند شد و اومد جلوم وایستاد و گفت : برگه استعفای تو امضاش کن
گفتم : نمیکنم
گفت : ا/ت تو از امروز اخراجی .
خندیدم و گفتم : اخراج ؟ تا موقعی که پدرت بهوش نیاد من اخراج نمیشم و از این شرکت نمیرم اون منو استخدام کرده پس اونم میتونه منو اخراج کنه .
گفت : ا/ت یه حرف رو یه بار تکرار میکنن اخراجی
تحقیر تا چه حد مگه میشه تحمل کرد خودکار رو از روی میز برداشتم و امضا کردم و برگه رو پرت کردم روی میز
رفتم توی اتاقم همه چیزم رو جمع کردم و زدم بیرون یک سره رفتم عمارت وسایلام رو جمع کردم چون دیگه با نبودن آقای کیم جایی برای موندن نیست .
با چه پیش بینی هایی وارد این عمارت شدم به امید اینکه قاتل رو پیدا کنم به امید اینکه این اعذاب ۴ ساله رو تموم کنم اما مثل توپ پاس دادنم به همین راحتی
با چمدونم رفتم توی حیاط دره ماشینم رو باز کردم که میسا رو دیدم لبخند زنان اومد سمتم و مسخره کنان گفت : چه بد شد نتونستیم خانوادگی بدرقت کنیم عزیزم
گفتم : یه روزی هم برای تو اون مادره جادوگرت دارم
سوار ماشین شدم و رفتم به خونه خودم.
اینجا اتاقش بود به اطراف نگاه کردم آخرین بار ۴ سال پیش توی این اتاق بودم چشمم به عروسک موش و زرافهای که کناره هم روی زمین بودن افتاد رفتم سمتشون و برشون داشتم هنوزم نگه داشته باورم نمیشه...
( فردا )
از زبان ا/ت
آماده شدم و رفتم شرکت خدا میدونه جونگ هیون چقدر پشت تلفن غر غر کرد که نرم ولی من که اهل تسلیم شدن نیستم .
همین که وارد شرکت شدم همه با تعجب نگام میکردن رفتم داخل اتاقم که یه برگه رو میزم دیدم بازش کردم که دیدم برگه استعفای خودمه میدونم کاره کیه حتما تهیونگه
رفتم پیش منشی و گفتم : تهیونگ امروز اومده ؟
گفت : بله خانم تو اتاقشون هستن
با برگه تو دستم رفتم سمت اتاقش بدون در زدن در رو باز کردم پشت میزش نشسته بود برگه رو آوردم بالا نشون دادم و گفتم : این چیه ؟
آهسته از پشت میز بلند شد و اومد جلوم وایستاد و گفت : برگه استعفای تو امضاش کن
گفتم : نمیکنم
گفت : ا/ت تو از امروز اخراجی .
خندیدم و گفتم : اخراج ؟ تا موقعی که پدرت بهوش نیاد من اخراج نمیشم و از این شرکت نمیرم اون منو استخدام کرده پس اونم میتونه منو اخراج کنه .
گفت : ا/ت یه حرف رو یه بار تکرار میکنن اخراجی
تحقیر تا چه حد مگه میشه تحمل کرد خودکار رو از روی میز برداشتم و امضا کردم و برگه رو پرت کردم روی میز
رفتم توی اتاقم همه چیزم رو جمع کردم و زدم بیرون یک سره رفتم عمارت وسایلام رو جمع کردم چون دیگه با نبودن آقای کیم جایی برای موندن نیست .
با چه پیش بینی هایی وارد این عمارت شدم به امید اینکه قاتل رو پیدا کنم به امید اینکه این اعذاب ۴ ساله رو تموم کنم اما مثل توپ پاس دادنم به همین راحتی
با چمدونم رفتم توی حیاط دره ماشینم رو باز کردم که میسا رو دیدم لبخند زنان اومد سمتم و مسخره کنان گفت : چه بد شد نتونستیم خانوادگی بدرقت کنیم عزیزم
گفتم : یه روزی هم برای تو اون مادره جادوگرت دارم
سوار ماشین شدم و رفتم به خونه خودم.
۱۱۶.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.