ک یهو با یچیزی برخورد کردیم همچی سیاه شد و فقط خون دیدم و
ک یهو با یچیزی برخورد کردیم همچی سیاه شد و فقط خون دیدم و تمام
ته ویو
یهو صدای چند نفرو شنیدم
دکتر : سریع باشید مریض حالش بده
ته ویو
نمیدونستم کجام و چشمامو بستم
ا/ت ویو
هچی نمیفهمیدم چشمامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم درد داشتم دیدم یونا و نایون بالا سرمن
نابون: اععع بهوش اومد بهوش اومد خانم دکتر خانم دکتررررر
دکتر : بسلامتی خوبید خانم ا/ت
ا/ت : م..من ...، کجامم( بی حال)
دکتر : شما بیمارستانی
ا/ت : برا....ی ..چ.ی
دکتر بزارید فعلا سرمتونو بزنم
ا/ت ویو
من کجام اینجا کجاس هیچی یادم نمیاد وای این خانوما کین
نمیدونم کی چشام بسته شد
دکتر : خانوما ایشون هنوز باید استراحت کنه و فعلا هیچی یادش نمیاد
یونا و نایون : چییییییی ینی الان مارو یادش نمیاد ؟
ته ویو
امروز از اون روز ۳ هفته میگذره خیلی دلم براش تنگ شده
امروز دارم میرم دیدنش
رفتم دیدم ک نایون و یونا دارن گریه میکنن
ته : چیشدههههه
یونا : اون ااون
بچه ها میخوام شرط بزارم ۱۶ تا لایک
۵ تا کامنت بای🫀🙂
ته ویو
یهو صدای چند نفرو شنیدم
دکتر : سریع باشید مریض حالش بده
ته ویو
نمیدونستم کجام و چشمامو بستم
ا/ت ویو
هچی نمیفهمیدم چشمامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم درد داشتم دیدم یونا و نایون بالا سرمن
نابون: اععع بهوش اومد بهوش اومد خانم دکتر خانم دکتررررر
دکتر : بسلامتی خوبید خانم ا/ت
ا/ت : م..من ...، کجامم( بی حال)
دکتر : شما بیمارستانی
ا/ت : برا....ی ..چ.ی
دکتر بزارید فعلا سرمتونو بزنم
ا/ت ویو
من کجام اینجا کجاس هیچی یادم نمیاد وای این خانوما کین
نمیدونم کی چشام بسته شد
دکتر : خانوما ایشون هنوز باید استراحت کنه و فعلا هیچی یادش نمیاد
یونا و نایون : چییییییی ینی الان مارو یادش نمیاد ؟
ته ویو
امروز از اون روز ۳ هفته میگذره خیلی دلم براش تنگ شده
امروز دارم میرم دیدنش
رفتم دیدم ک نایون و یونا دارن گریه میکنن
ته : چیشدههههه
یونا : اون ااون
بچه ها میخوام شرط بزارم ۱۶ تا لایک
۵ تا کامنت بای🫀🙂
۱۴.۶k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.