پارت یک فصل دوم
سه ماه بعد
یه وو: امروز با تهیونگ تمرین شمشیر زنی داشتم سه ماه از اون ماجرا میگذره که باگجه گوگوریو رو اشغال کرده حس بدیه ببینی کشورت دست یکی دیگس
تهیونگ :بانو وو
(+ علامت یه وو)
+من دیگه یه شاهزاده نیستم تهیونگ لطفا عادی صدام بزن
تهیونگ :بانوی من شما هنوزم شاهزاده گوگوریو هستید لطفا ارادتون رو از دست ندید
+بیخیال این حرفا شدیم و کار مون رو شروع کردیم چند وقت بود سرگیجه های زیادی داشتم میترسیدم میترسیدم از اینکه نه نه این امکان نداره....
تهیونگ :مشخص بود شاهزاده حالش بده لحظه ای که چوب بازی مون رو بالا بردم یهو نمی دونم چی شد که غش کرد.... طبیب شهر رو خبر کردیم و اون رو معاینه کرد
طبیب :تبریک میگم شما باید همسرشون باشید نه
تهیونگ :تبریک؟
طبیب :بله ایشون باردار هستن
ندیمه هان:چیییی؟ اشتباه می کنید 😐تهیونگ باید باهات حرف بزنم
ندیمه هان:تو که.....
تهیونگ :برای چی؟ من فقط یه محافظم برای شاهزاده چطور می تونم....
هان:خیلی خب خیلی خب بهتره از خودش بپرسیم
جیمین :حالتون بهتره؟
+خوبم
ندیمه هان :همگی بیرون زود.
+نمی دونم چه خبر شده بود که بانو هان همشون رو بیرون کرد مثل اینکه قضیه جدیه
_بانوی من نمی خواید بگید چرا این طوری شد؟
+چي رو؟
_این که باردارید
+چشمام از تعجب گرد شده بود پس درست فک می کردم من بچه اونو به شکمم داشتم؟
_ بانو پدر این بچه کیه؟ می دونید که نمی تونید این بچه رو. بدون پدرش دنیا بیارید
+همه اینا رو می دونم
_ پس بگید تا ما دنبال پدرش بگردیم
+ پدرش دقیقا جلو چشممون بود
_کییی؟
+امپراطور حال گوگوریو
_کوک!
تعداد لایک های قسمت آخر خیلی خیلی کم بود اگه همین طور باشه این قسمت به زودی پاک میشه!
یه وو: امروز با تهیونگ تمرین شمشیر زنی داشتم سه ماه از اون ماجرا میگذره که باگجه گوگوریو رو اشغال کرده حس بدیه ببینی کشورت دست یکی دیگس
تهیونگ :بانو وو
(+ علامت یه وو)
+من دیگه یه شاهزاده نیستم تهیونگ لطفا عادی صدام بزن
تهیونگ :بانوی من شما هنوزم شاهزاده گوگوریو هستید لطفا ارادتون رو از دست ندید
+بیخیال این حرفا شدیم و کار مون رو شروع کردیم چند وقت بود سرگیجه های زیادی داشتم میترسیدم میترسیدم از اینکه نه نه این امکان نداره....
تهیونگ :مشخص بود شاهزاده حالش بده لحظه ای که چوب بازی مون رو بالا بردم یهو نمی دونم چی شد که غش کرد.... طبیب شهر رو خبر کردیم و اون رو معاینه کرد
طبیب :تبریک میگم شما باید همسرشون باشید نه
تهیونگ :تبریک؟
طبیب :بله ایشون باردار هستن
ندیمه هان:چیییی؟ اشتباه می کنید 😐تهیونگ باید باهات حرف بزنم
ندیمه هان:تو که.....
تهیونگ :برای چی؟ من فقط یه محافظم برای شاهزاده چطور می تونم....
هان:خیلی خب خیلی خب بهتره از خودش بپرسیم
جیمین :حالتون بهتره؟
+خوبم
ندیمه هان :همگی بیرون زود.
+نمی دونم چه خبر شده بود که بانو هان همشون رو بیرون کرد مثل اینکه قضیه جدیه
_بانوی من نمی خواید بگید چرا این طوری شد؟
+چي رو؟
_این که باردارید
+چشمام از تعجب گرد شده بود پس درست فک می کردم من بچه اونو به شکمم داشتم؟
_ بانو پدر این بچه کیه؟ می دونید که نمی تونید این بچه رو. بدون پدرش دنیا بیارید
+همه اینا رو می دونم
_ پس بگید تا ما دنبال پدرش بگردیم
+ پدرش دقیقا جلو چشممون بود
_کییی؟
+امپراطور حال گوگوریو
_کوک!
تعداد لایک های قسمت آخر خیلی خیلی کم بود اگه همین طور باشه این قسمت به زودی پاک میشه!
۳۸.۶k
۳۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.