پارت ۶۳ (برادر خونده)
خاله:سلام سورا اینجاست لبخند زدمو گفتم :سلام خاله نه سورا اینجا نیست با نگرانی نگام کردو گفت اون هنوز خونه نیومده امروز گفت زود میاد ولی دیر کرده من بعد از ظهر منتظرش بودم ولی تا حالا نیومده از حرفی که زده بود خودمم نگران شدمو گفتم:یعنی چی پس کجاس خاله:من نمی دونم فکر کردم اینجا اومده _ببینم خاله مدرسش رفتین شاید اونجا باشه خاله با بغض گفت:اره رفتم اونجا نبود همه جارو گشتم نمی دونم کجا رفته به گوشیشم زنگ میزنم خاموشه بر نمی داره با حرفای خاله بیشتر نگران شدم نکنه اتفاقی واسش افتاده باشه عااا صب کن کمپانی شاید اونجا باشه ولی خاله مگه میدونه باید بگم چاره ای نیست اگه واقعن براش اتفاقی افتاده باشه چی _خاله دنبالم بیا باید یه جایی بریم شاید اونجا باشه خاله سرشو با به معنی باشه تکون دادو گفت:بریم سوار ماشین خاله شدم ازش خواستم بهم اجازه بده رانندگی کنم اونم قبول کرد پشت فرمون نشستم با سرعت زیاد به سمت کمپانی رفتم خاله:سانی داری کجا میری _کمپانی بیگ هیت خاله با تعجب گفت:کمپانی بیگ هیت چرا _شایدسورا اونجا باشه خاله:چرا اونجا باید باشه سورا اونجا چیکار میکنه انگار نمیدونه پس وقتشه بگم گلومو صاف کردموگفتم:اون اونجا کار میکنه خاله از تعجب و نگرانی گفت:اونجا برای چی _الان این مهم نیست بعدن خودتون ازش بپرسید خاله:باشه پس زود برو _باشه وقتی به کمپانی رسیدم وارد کمپانی شدم از خاله خواستم منتظرم بمونه تو ماشین خداروشکر کمپانی هنوز باز بود پس شاید سورا اینجا باشه با سرعت سمت یه خانوم که داشت داخل یه اتاق میرفت رفتم بلند گفتم _خانوم یه لحظه صبر کنید خانومه برگشت به من نگاه کردو گفتو :بله با منید _بله شما خانوم کیم سورا رو میشناسید خانومه:اره میشناسنمش چطور _سورا کی رفت خونه هنوز اینجاست درسته خانومه:سورا اصن امروز اینجا نیومد تا جایی که میدونم _مطمئنید خانومه سرشو تکون دادوگفت:اره من هر روز میدیدمش ولی امروز نبود ببینم مشکلی پیش اومده براش _نه فقد هنوز نیومده خونه ممنون بابت کمکتون خانومه:خواهش میکنم ولی شاید بیرون باشه _نمی دونم من باید برم
با قدم های تند از اونجا دور شدم پس این دختر کجاس داشتم کم کم ناامید میشدم کجا ممکنه رفته باشه اگه واسش اتفاقی افتاده باشه چی از کمپانی خارج شدم سرم پایین بودو فقد به زمین زل زده بودم با حس این که یکی محکم خورده باشه به شونم سرمو بالا اوردم با دیدن قیافش از تعجب سرجام میخکوب موندم اون هیونینگ کای بود _من معذرت میخوام هیونینگ کای:اشکال نداره منم معذرت میخوام صب کن من شما رو دیدم با خودم گفتم یعنی ممکنه این سورا رو دیده باشه باید جوابشو بدم _اره من دوست سورام سانی من شمارو یه یار دیدم با لبخند گفت:دوباره از دیدنتون خوشبختم ببینم سورا کجاس _ممنون ولی سوال منم همینه شما سورا رو ندیدید هیونینگ کای با نگرانی گفت:نه چطور چه اتفاقی افتاده براش _اون هنوز نیومده خونه فکر کردم شما چون دوستشی خبر دارید کجاست کای :نه من نمی دونم کجاس _عااا باشه پس من باید برم خدافظ کای:صب کن منم باهات میام برگشتمو بهش نگاه کردمو گفتم:مگه شما میدونید کجاس کای :نه نمیدونم ولی توام نمی دونی درسته _اره ولی میخوام دنبالش بگردم کای:منم میام سورا دوستمه _باشه پس دنبالم بیایید نزدیک ماشین خاله شدم سرشو به شیشه ماشین تکیه داده بودو اروم گریه میکرد با دیدنمون خودشو مرتب کردو از ماشین پیاده شد با همون حالت نگرانش گفت:چی شد سورا پس کو سرمو پایین انداختموگفتم:اینجا نبود
با قدم های تند از اونجا دور شدم پس این دختر کجاس داشتم کم کم ناامید میشدم کجا ممکنه رفته باشه اگه واسش اتفاقی افتاده باشه چی از کمپانی خارج شدم سرم پایین بودو فقد به زمین زل زده بودم با حس این که یکی محکم خورده باشه به شونم سرمو بالا اوردم با دیدن قیافش از تعجب سرجام میخکوب موندم اون هیونینگ کای بود _من معذرت میخوام هیونینگ کای:اشکال نداره منم معذرت میخوام صب کن من شما رو دیدم با خودم گفتم یعنی ممکنه این سورا رو دیده باشه باید جوابشو بدم _اره من دوست سورام سانی من شمارو یه یار دیدم با لبخند گفت:دوباره از دیدنتون خوشبختم ببینم سورا کجاس _ممنون ولی سوال منم همینه شما سورا رو ندیدید هیونینگ کای با نگرانی گفت:نه چطور چه اتفاقی افتاده براش _اون هنوز نیومده خونه فکر کردم شما چون دوستشی خبر دارید کجاست کای :نه من نمی دونم کجاس _عااا باشه پس من باید برم خدافظ کای:صب کن منم باهات میام برگشتمو بهش نگاه کردمو گفتم:مگه شما میدونید کجاس کای :نه نمیدونم ولی توام نمی دونی درسته _اره ولی میخوام دنبالش بگردم کای:منم میام سورا دوستمه _باشه پس دنبالم بیایید نزدیک ماشین خاله شدم سرشو به شیشه ماشین تکیه داده بودو اروم گریه میکرد با دیدنمون خودشو مرتب کردو از ماشین پیاده شد با همون حالت نگرانش گفت:چی شد سورا پس کو سرمو پایین انداختموگفتم:اینجا نبود
۷۶.۰k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.