𝐥𝐨𝐯𝐞 𝐦𝐲..𝐩"𝐭¹

ا.ت: +

کوک: -

بابای ا.ت : ©
بابای کوک : ®

(6:00)

مثل همیشه با سردرد و چشمای قرمز که بخاطر گریه های شبم بود به سقف خیره شده بودم.. واقعا دیگه خسته شده بودم.. از جام بلند شدم و به طرف حمام رفتم

(5 min بعد)

از حمام بیرون اومدم و موهامو خشک کردم
چتری هامو حالت دادم و یونیفرمم و پوشیدم
دیگه اماده بودم کیفمو برداشتمو رفتم پایین

©صبح بخیر دخترم.. بیا صبحونه

+صبح بخیر پدر.. میل ندارم

پدرمم بلند شد و به سمتم اومد و شونمو گرفت و دست نوازشی روی سرم کشید

©دخترم.. میدونم که اصلا دوست نداری تو این سن ازدواج کنی.. اما..

نزاشتم حرفشو تموم کنه و گفتم

+پدر.. چرا.. چرا من باید هق با اون پسره ازدواج کنم اصلا دوسش ندارم هق تازه من خیلی کوچیکم

©دخترم.. تا به امروزرهرچی خاستی و نخاستی برات فراهم کردم هیچوقت نذاشتم آب تو دلت تکون بخوره.. هچوقتم هیچی ازت نخاستم.. پس الان که ازت یه خاسته دارم اونم اینکه با پسره بهترین دوستم ازدواج کنی خیلی زیاده یعنی نمیتونی این کارو برای پدرت انجام بدی

+اما پدر من..

©ولش کن دخترم.. برو مدرست دیر شد

حتما پدرمم خیلی ازم ناراحت شده.. بدون حرفی سوار ماشین شدم و به سمت مدرسه رفتم

اون پسره داخل مدرسه ماست ولی اون سال اخره ولی همیشه مردود میشه و دوباره باید همون پایه بخونه اما من در عجبم پدرش رییس جمهوره چطور نمره الکی نمیگیره؟

...
10 ❤️ Like

10 💭 Opinion
...