معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
حالا پیر هستم...
حالا پیر هستم و وقتی دختر بچهای کوچک بودم، زیر نور ضعیف ماه برف، اتفاقهایی رخ داد. هنوز وقتی چشهمهایم را میبندم همهی آن اتفاقها یکی پس از دیگری، جلوی چشمهایم نقش میبندند.
شاید چیزهایی را فراموش کرده باشم.
شاید بعضی چیزها از حافظهام پاک شده.اند و حالا جای دیگری هستند. من پیرترین عضو خانواده هستم و وقتی بمیرم، خاطراتم هم با من خواهند مرد، مگر آنکه آنها را در قالب داستان برای دیگران تعریف کنم.
در زندگیام داستانهای زیادی گفتهام، اما داستانهایی را هم تعریف نکردهام... داستانی که بعضی از مردم کمی درباره آن میدانند، اما فقط من هستم که تمام حقیقت را دربارهی آن میدانم و تا زمانی که برای آخرین بار چشمهایم را ببندم حقیقت با من خواهد بود.
#ده_قرن_عاشقی
#مارکوس_سجویک
حالا پیر هستم...
حالا پیر هستم و وقتی دختر بچهای کوچک بودم، زیر نور ضعیف ماه برف، اتفاقهایی رخ داد. هنوز وقتی چشهمهایم را میبندم همهی آن اتفاقها یکی پس از دیگری، جلوی چشمهایم نقش میبندند.
شاید چیزهایی را فراموش کرده باشم.
شاید بعضی چیزها از حافظهام پاک شده.اند و حالا جای دیگری هستند. من پیرترین عضو خانواده هستم و وقتی بمیرم، خاطراتم هم با من خواهند مرد، مگر آنکه آنها را در قالب داستان برای دیگران تعریف کنم.
در زندگیام داستانهای زیادی گفتهام، اما داستانهایی را هم تعریف نکردهام... داستانی که بعضی از مردم کمی درباره آن میدانند، اما فقط من هستم که تمام حقیقت را دربارهی آن میدانم و تا زمانی که برای آخرین بار چشمهایم را ببندم حقیقت با من خواهد بود.
#ده_قرن_عاشقی
#مارکوس_سجویک
۱۸۷
۲۴ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.