فیک از کوک پارت 25(اخر)
توعه. من: جیمین مشکلی نداره ؟ کوک: نه بابا کلا از اول هم خودش پیشنهاد داد. من: عه.راوی: خب یه یسالی گذشت که اینا با هم بودن که یروز همشون تو خونه دور میز نشیته بودن که ییهو. ویو کوک: به همه گفته بودم میخوام از هه مین خواستگاری کنم با کمک جیمین و شوگا رفتیم حلقه خریدیم. ویو من: دور میز نشستیه بودیم داشتیم شام میخوردیم که یهو دیدم کوک جلو من روی زانو نشسته و گفت: کوک: هه مین الان یه سالی میشه که با همیم و من خیلی عاشقتم میخام بقیه عمرمو با تو بگذرونم، با من ازدواج میکنی. ویو جیمین: همینطور که کوک داشت میگفت به قیافه هه مین نگاه کردم اشک تو چشماش جمع شده بود خیلی خوشحال بود منم براش خیلی خوشحال بودم هممون بودیم هه مین مثل یه دوست مهربون و پایه برای هممون بود. من: ا.. اا.. ارهههههههه. ویو کوک: هه مین گفت اره و پرید بغلم. راوی: دو سالی از ازدواجشون میگذره و یه دختر کوچولو یه ساله دارن و خیلی زندگی خوبی دارن اسم دخترشون: جئون سارام هستش. سارام: بابایی میشه منم مثل شما از این نقاشی ها روی دستم داشته باشم. من: چشمم روشنننن چشم بابات روشننن. کوک: اوه فرار کن مامانت الان عصبانیه. من: همش از تو یاد میگیره. پدر سگگگگ. کوک: سارام بیا بغلم بدو. من: 🙄کوک: تو هم بیا عشق من 💋. راوی: خب اینم از این اینا به خوبی و خوشی زندگی کردن.(پایان چرت)
ببخشید میدونم بد نوشتم ولی امیدوارم خوشتون اومده باشه کیوتیای من نکران نباشید فیک بعدی در راهه فقط دوست دارین از کی باشه؟ 🤗🤗💜💜💋💋
ببخشید میدونم بد نوشتم ولی امیدوارم خوشتون اومده باشه کیوتیای من نکران نباشید فیک بعدی در راهه فقط دوست دارین از کی باشه؟ 🤗🤗💜💜💋💋
۱۴.۳k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.