تو مال منی پارت13
جولیا : حالا هر کس طرح هاشو به من نشون بده که وقتی حاظر شد خودم لباسش رو بهش تحویل بدم
آنجلا: بعد حرف جولیا اولین نفری که نگاه کرد مال من بود بعد به سمت تهیونگ رفت ووقتی مال تهیونگ رو دید به سمتم برگشت و با نیشخند نگام کرد و بعد مال بقیه برگه ها رو جم کرد و گذاشت تو پوشه که
یونگی: من میرم کمی هوا بخورم
پسرا: ماهم میایم
جولیا: شما برید حیاط منم برم تنقلات بیارم تا مشغول شیم توهم باهاشون برو حیاط آنجلا!
آنجلا: با تو میرم
جولیا: باشه
آنجلا: رو مبل بزرگ سه نفر نشستم بالش رو خمیده گذاشتم و بهش تکیه کردم پاهامو روی مبل گذاشتم و بعد جم کردم خودم آرنجمو تکیه گاه روی دسته مبل گذاشتم و سرمو رو دستم گذاشتم همین طور داشتم به کار های جولیا تو آشپز خونه نگاه میکردم که چشام گرم شد وسیاهی
جیمین: داخل رفتم تا به جولیا و آنجلا کمک کنم وارد آشپز خونه شدم جولیا پشتش به من بود از پشت بغل کردم که
جولیا: بالاخره شازده تشریف آورد ولی جیمین فکر نمیکردم آنجلا اینقدر گرم برخورد کنه
جیمین : عزیزم برادر تو رو نبین که وقتی فهمید مشتی مهمونم کرد اگه پا در میونی تو نبود الان.....اومم(جولیا دهنش موچی گذاش)
جولیا:خدارو شکر همیچین اتفاقی نیوفتاده!
جیمین: آنجلا کو راستی ؟!
جولیا: عوا خاک به سرم آبروم رفت جیمین روبهرو نشسته
&که هر دو برگشت ولی آنجلا رو غرق خواب دیدن
جولیا: یعنی اینقدر خسته بود؟
جیمین:اون وقتی زیاد کار میکنه زود خسته میشه و بیدار کردنش هم مصیبته
جولیا: وسایل رو ببر حیاط برم براش لحاف بیارم
جیمین: آخ که زنم چقدر خوش قلبه(سر جولیا رو بوسید و بعد از برداشتن وسایل به حیاط رفت)
جولیا: به اتاق رفتم و از کمد پتو برداشتم پایین رفتم و روی آنجلا پتو رو باز کردم و بعد کشیدم روش و با خودم گفتم : از کجا معلوم هر دومون زن داداش های هم نمیشیم تهیونگ که نمیتونه نگاهش رو از روی تو برداره(لبخند زد)
آنجلا: بعد حرف جولیا اولین نفری که نگاه کرد مال من بود بعد به سمت تهیونگ رفت ووقتی مال تهیونگ رو دید به سمتم برگشت و با نیشخند نگام کرد و بعد مال بقیه برگه ها رو جم کرد و گذاشت تو پوشه که
یونگی: من میرم کمی هوا بخورم
پسرا: ماهم میایم
جولیا: شما برید حیاط منم برم تنقلات بیارم تا مشغول شیم توهم باهاشون برو حیاط آنجلا!
آنجلا: با تو میرم
جولیا: باشه
آنجلا: رو مبل بزرگ سه نفر نشستم بالش رو خمیده گذاشتم و بهش تکیه کردم پاهامو روی مبل گذاشتم و بعد جم کردم خودم آرنجمو تکیه گاه روی دسته مبل گذاشتم و سرمو رو دستم گذاشتم همین طور داشتم به کار های جولیا تو آشپز خونه نگاه میکردم که چشام گرم شد وسیاهی
جیمین: داخل رفتم تا به جولیا و آنجلا کمک کنم وارد آشپز خونه شدم جولیا پشتش به من بود از پشت بغل کردم که
جولیا: بالاخره شازده تشریف آورد ولی جیمین فکر نمیکردم آنجلا اینقدر گرم برخورد کنه
جیمین : عزیزم برادر تو رو نبین که وقتی فهمید مشتی مهمونم کرد اگه پا در میونی تو نبود الان.....اومم(جولیا دهنش موچی گذاش)
جولیا:خدارو شکر همیچین اتفاقی نیوفتاده!
جیمین: آنجلا کو راستی ؟!
جولیا: عوا خاک به سرم آبروم رفت جیمین روبهرو نشسته
&که هر دو برگشت ولی آنجلا رو غرق خواب دیدن
جولیا: یعنی اینقدر خسته بود؟
جیمین:اون وقتی زیاد کار میکنه زود خسته میشه و بیدار کردنش هم مصیبته
جولیا: وسایل رو ببر حیاط برم براش لحاف بیارم
جیمین: آخ که زنم چقدر خوش قلبه(سر جولیا رو بوسید و بعد از برداشتن وسایل به حیاط رفت)
جولیا: به اتاق رفتم و از کمد پتو برداشتم پایین رفتم و روی آنجلا پتو رو باز کردم و بعد کشیدم روش و با خودم گفتم : از کجا معلوم هر دومون زن داداش های هم نمیشیم تهیونگ که نمیتونه نگاهش رو از روی تو برداره(لبخند زد)
۳۱.۱k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.