پسر عموی مافیای من!
پسر عموی مافیای من!
Part:16
پول نداری؟!خب منم پول ندارم😭🥲
.....................................................
ویو جونگکوک
خیلی خوردنی شده بود نتونستم خودمو کنترل کنمو بهش گفتم
جونگکوک:خیلی کیوتی
پارمیدا:گمشو باو*عصبی*
جونگکوک:وا چته
پارمیدا:بتوچه*بی حوصله*
جونگکوک:مامان من دارم میرم بیرون
م.ک:عزیزم وایسا
جونگکوک:بله؟
م.ک:خب بشین
جونگکوک نشست زن عمو گفت
م.ک:خب تو بگو(رو به شوهرش)
ب.ک:خب بچه ها شما برای اینکه باندمون پیشرفت کنه باید باهم..
پارمیدا:(رو به جونگکوک)میدونی ی حس عنی داره بهم میگه که میخان مارو عروس و دوماد کنن
جونگکوک:🤡
ب.ک:بله شما باید ازدواج کنین
آسیه:آجی دیدی دیدی تو مدرسه بهت گفته بودم این شوهرته دیدی واقعی شد
پارمیدا:آسیه خفه شو تا نکشتمت *عصبی*
آسیه:باشه بابا*بی حوصله*
پارمیدا:شما الان دارین شوخی میکنین حتما*خنده*
من نمیخام ازدواج کنم اگرم ازدواج کنم با این(رو ب جونگکوک)ازدواج نمیکنم
جونگکوک:مگه من چمه؟*کیوت*
پارمیدا:باز داره خودشو کیوت میکنه*زیر لب*
جونگکوک:اولن ما برای پیشرفت باندمون داریم ازدواج میکنیم دومن منم خیلی دوست ندارم باتو ازدواج کنم
پارمیدا:هوفف باشه
همه:مبارکههههههههههه
پارمیدا:خدایا کمکم کن*گریه الکی*
تهیونگ:زنداداش چطوری
ویو پارمیدا
تا دیدم تهیونگ گفت زنداداش انگار یکی رو پیدا کرده بودم که حرصم رو روش خالی کنم پس شروع کردم زدن تهیونگ و گفتم
پارمیدا:ببین یکبار دیگه بمن بگی زنداداش تورو میکشم
تهیونگ:باشه غلط خوردم*گریه الکی*
تهیونگ رو ول کردم که دیدم مامانم گفت
م.پ:
پارت بعدی در کار نیست😌😔🤌🏻
شوخی کردم
ولی ناموصن دستام فلج شد یکم استراحت بعد پارت دیگه رو میزارم 😂
Part:16
پول نداری؟!خب منم پول ندارم😭🥲
.....................................................
ویو جونگکوک
خیلی خوردنی شده بود نتونستم خودمو کنترل کنمو بهش گفتم
جونگکوک:خیلی کیوتی
پارمیدا:گمشو باو*عصبی*
جونگکوک:وا چته
پارمیدا:بتوچه*بی حوصله*
جونگکوک:مامان من دارم میرم بیرون
م.ک:عزیزم وایسا
جونگکوک:بله؟
م.ک:خب بشین
جونگکوک نشست زن عمو گفت
م.ک:خب تو بگو(رو به شوهرش)
ب.ک:خب بچه ها شما برای اینکه باندمون پیشرفت کنه باید باهم..
پارمیدا:(رو به جونگکوک)میدونی ی حس عنی داره بهم میگه که میخان مارو عروس و دوماد کنن
جونگکوک:🤡
ب.ک:بله شما باید ازدواج کنین
آسیه:آجی دیدی دیدی تو مدرسه بهت گفته بودم این شوهرته دیدی واقعی شد
پارمیدا:آسیه خفه شو تا نکشتمت *عصبی*
آسیه:باشه بابا*بی حوصله*
پارمیدا:شما الان دارین شوخی میکنین حتما*خنده*
من نمیخام ازدواج کنم اگرم ازدواج کنم با این(رو ب جونگکوک)ازدواج نمیکنم
جونگکوک:مگه من چمه؟*کیوت*
پارمیدا:باز داره خودشو کیوت میکنه*زیر لب*
جونگکوک:اولن ما برای پیشرفت باندمون داریم ازدواج میکنیم دومن منم خیلی دوست ندارم باتو ازدواج کنم
پارمیدا:هوفف باشه
همه:مبارکههههههههههه
پارمیدا:خدایا کمکم کن*گریه الکی*
تهیونگ:زنداداش چطوری
ویو پارمیدا
تا دیدم تهیونگ گفت زنداداش انگار یکی رو پیدا کرده بودم که حرصم رو روش خالی کنم پس شروع کردم زدن تهیونگ و گفتم
پارمیدا:ببین یکبار دیگه بمن بگی زنداداش تورو میکشم
تهیونگ:باشه غلط خوردم*گریه الکی*
تهیونگ رو ول کردم که دیدم مامانم گفت
م.پ:
پارت بعدی در کار نیست😌😔🤌🏻
شوخی کردم
ولی ناموصن دستام فلج شد یکم استراحت بعد پارت دیگه رو میزارم 😂
۴.۷k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.