شخصیت پنهانی
شخصیت پنهانی
پارت:۸
بعد مدت ها
فردا صبح/
سومین ویو
امروز روز ازدواج بود
همه تو روز عروسیشون خوشحالن اما من از دیشب تا حالا دارم گریه میکنم
از خواب پاشدم سرم بشدت بخاطر گریه ی دیشبم درد میکرد قرص مسکن خوردم
بابا بزرگم اجازه داد که صبح برای صبحانه نرم پایین
پس رفتم حموم روتینم رو انجام دادم و موهامو خش کردم لباس پوشیدم و رفتم بیرون قدم بزنم
سه ساعت بعد/
الان ساعت ۳ بعد از ظهره و باید برم خونه
رسیدم خونه و رفتم تو اتاقم و آرایشگر اومد ارایش رو تموم کرد و لباسم رو پوشیدمراستش مهمونی تو حیاط برگزار میشه و سالن رو کنسل کردم چون خواستم از حیاط به این بزرگی استفاده ای کرده باشم
بعد از مراسم/
جیمین ویو
بلاخره مراسم تموم شد و من موضوع یونا رو به سومین گفتم و گفت میدونم من واقعا تعجب کردم که راحت با موضوع کنار اومده
با هم راه افتادیم به سمت عمارت خودمون
سومین ویو
نمی تونستم زیپ لباسم رو باز کنم
با خودم گفتم بزار از جیمین کمک بگیرم اما من خودم با سنجاق بازش کردم و جیمین دهنش باز مونده بود از این کارم
سومین:چیه فکر میکنی من مثل بقیه دخترام که بگه میشه زیپ لباسم رو باز کنی
نه کور خوندی
جیمین:به خدا انتظار اینو ازت نداشتم
و خوابیدیم جدا من روی تخت و جیمین روی مبل خودش اینو گفت منم گفتم باشه
فردا صبح از زبان جیمین/
_
ببخشید دیر شد اما شما هم شرط ها رو نرسوندین واقعا چه انتظاری از من دارین واقعا سخته فکر کردن برا پارت بعد
اسلاید دوم لبسا سومین وقتی رفت بیرون
like:8
comment:4
پارت:۸
بعد مدت ها
فردا صبح/
سومین ویو
امروز روز ازدواج بود
همه تو روز عروسیشون خوشحالن اما من از دیشب تا حالا دارم گریه میکنم
از خواب پاشدم سرم بشدت بخاطر گریه ی دیشبم درد میکرد قرص مسکن خوردم
بابا بزرگم اجازه داد که صبح برای صبحانه نرم پایین
پس رفتم حموم روتینم رو انجام دادم و موهامو خش کردم لباس پوشیدم و رفتم بیرون قدم بزنم
سه ساعت بعد/
الان ساعت ۳ بعد از ظهره و باید برم خونه
رسیدم خونه و رفتم تو اتاقم و آرایشگر اومد ارایش رو تموم کرد و لباسم رو پوشیدمراستش مهمونی تو حیاط برگزار میشه و سالن رو کنسل کردم چون خواستم از حیاط به این بزرگی استفاده ای کرده باشم
بعد از مراسم/
جیمین ویو
بلاخره مراسم تموم شد و من موضوع یونا رو به سومین گفتم و گفت میدونم من واقعا تعجب کردم که راحت با موضوع کنار اومده
با هم راه افتادیم به سمت عمارت خودمون
سومین ویو
نمی تونستم زیپ لباسم رو باز کنم
با خودم گفتم بزار از جیمین کمک بگیرم اما من خودم با سنجاق بازش کردم و جیمین دهنش باز مونده بود از این کارم
سومین:چیه فکر میکنی من مثل بقیه دخترام که بگه میشه زیپ لباسم رو باز کنی
نه کور خوندی
جیمین:به خدا انتظار اینو ازت نداشتم
و خوابیدیم جدا من روی تخت و جیمین روی مبل خودش اینو گفت منم گفتم باشه
فردا صبح از زبان جیمین/
_
ببخشید دیر شد اما شما هم شرط ها رو نرسوندین واقعا چه انتظاری از من دارین واقعا سخته فکر کردن برا پارت بعد
اسلاید دوم لبسا سومین وقتی رفت بیرون
like:8
comment:4
۴.۲k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.