پارت ۱۱
پارت ۱۱
#ارن
بعد از اینکه یه کتک حسابی از آنی خوردیم رفتیم که لیوای و پترا رو پیدا کنیم
ولی خب درحالی میداشون کردیم که داشتن با امون موجودات میجنگیدن
رفتیم کمکشون و تونستیم اونارو نجات بدیم
وقتی اینکارو کردیم راه افتادیم به سمت شهر وقتی به اونجا رسیدیم طبق آدرسی که فرمانده اروین بهمون داده بود به اونجا رفتیم وقتی رسیدیم اونجا باید لباس میپوشیدیم در واقع ما به عنوان سرباز کمکی رفته بودیم اونجا از اونجایی که کار با اون وسایل یه کم سخت بود به بقیه ی بچه هام یاد دادم با اینکه خودمم نمیدونستن چجوری بلدم
#میکاسا
وقتی لباسامونو پوشیدیم رفتیم به اتاق ریاست بعد از اونجا رفتیم به کاخ ریاست جمهوری اونجا ماموریتمونو فهمیدیم درواقع مشکل همون موجودات بودن که تو کوه فوجی بودن
ماهم سوار هلیکوپتر شدیم و با چند ده تا هلیکوپتر دیگه راه افتادیم
وقتی به مقصد رسیدیم ۵ تا گروه جلوتر رفتن ما با بقیه ی گروه هام عقب موندیم به ما گفتن که بریم تو شهر و اگه گروهای دیگه شکست خوردن ما بتونیم جلوشونو بگیریم یا حداقل مردمو تخلی کنیم
ولی نمیدونستیم که این کار قراره سرنوشت ما تغییر بده...
#ارن
بعد از اینکه یه کتک حسابی از آنی خوردیم رفتیم که لیوای و پترا رو پیدا کنیم
ولی خب درحالی میداشون کردیم که داشتن با امون موجودات میجنگیدن
رفتیم کمکشون و تونستیم اونارو نجات بدیم
وقتی اینکارو کردیم راه افتادیم به سمت شهر وقتی به اونجا رسیدیم طبق آدرسی که فرمانده اروین بهمون داده بود به اونجا رفتیم وقتی رسیدیم اونجا باید لباس میپوشیدیم در واقع ما به عنوان سرباز کمکی رفته بودیم اونجا از اونجایی که کار با اون وسایل یه کم سخت بود به بقیه ی بچه هام یاد دادم با اینکه خودمم نمیدونستن چجوری بلدم
#میکاسا
وقتی لباسامونو پوشیدیم رفتیم به اتاق ریاست بعد از اونجا رفتیم به کاخ ریاست جمهوری اونجا ماموریتمونو فهمیدیم درواقع مشکل همون موجودات بودن که تو کوه فوجی بودن
ماهم سوار هلیکوپتر شدیم و با چند ده تا هلیکوپتر دیگه راه افتادیم
وقتی به مقصد رسیدیم ۵ تا گروه جلوتر رفتن ما با بقیه ی گروه هام عقب موندیم به ما گفتن که بریم تو شهر و اگه گروهای دیگه شکست خوردن ما بتونیم جلوشونو بگیریم یا حداقل مردمو تخلی کنیم
ولی نمیدونستیم که این کار قراره سرنوشت ما تغییر بده...
۸.۹k
۰۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.