پارت 12
پارت 12
الماس سیاه
ویو راوی
نیم ساعت گذشته بود و تهیونگ هنوز توی بغل جونگکوک خواب بود ، جیمین هوف کلافه ای کشید و به ددی هاش نگاهی کرد
¤ پش کی نینی بیدال میشه باهاش باژی کنم؟
• یکم دیگه صبر کنی بیدار میشه بیبی
جونگکوک نگاهی به جیمین و هوسوک کرد و قیافشو جوری کرد که انگار چندشش شده
+ شما شروع به خوردن کنید.
بقیه میدونستن چیزی بهش نمیتونن بگن پس شروع به خوردن کردن (گایز یه توضیح بدم بهتون ، یهویی تصمیم گرفتم یونگی و هوسوک و جیمین رابطه تریسام داشته باشن)بعد ده دقیقه جونگکوک شروع به بوسیدن لبای تهیونگ کرد تا بیدارش کنه
تهیونگ نقی زد و سرشو بیشتر توی سینه جونگکوک فرو کرد
جونگکوک لبخندی زد و سر تهیونگ رو ناز کرد
+ بیبی تایگر بیدار شو
- نوموخام...ولم کننن
جونگکوک که داشت کلافه میشد تهیونگ رو توی جاش بلند کرد و صاف توی بغلش نشوندش تهیونگ که جاش بهم خورد بغضش گرفت و به چشمای جونگکوک نگاه کرد ، جونگکوک هم چشمای اخموش رو بهش دوخت
تهیونگ نگاهشو به دور میز داد و اخمی کرد
دوباره شروع به نق زدن کرد
- من نمیخوامپیش این آدم فروشا بمونممم
+ هیس ، غذا بخوریم میریم انقدر غر نزن
تهیونگ اخمو و دست به سینه به سینه ی جونگکوک تکیه داد و با چشماش براشون خط و نشون میکشید
جونگکوک تیکه ای استیک برید و چنگال رو داخلش فرو کرد و به سمت لبای تهیونگ برد ،ولی تهیونگ سرکش تر از این حرفا شده بود برای همین لباش رو بهم فشرد که یعنی غذا نمیخوره
جونگکوک که دیگه از عصبی هم گذشته بود زیر گوش تهیونگ غرید
+ اگه همین الان اینو نخوری میبرمت خونه و جوری به حسابت میرسم که دیگه به فکر حرف گوش نکردم نکنید
تهیونگ با ترس سرش رو تکون داد و دهنشو باز کرد و تیکه ی استیک رو خورد ...
غذا تموم شده بود و همه رفته بودن ولی تهیونگ به چندتا دلیل کسشعر که جونگکوک اصلا باورش نمیشد گفته بود که جونگکوک زودتر بره بعدش میاد ولی جونگکوک نه نگفت و رفت توی ماشین نشست ولی همون لحظه مینهو بهش زنگ زد
■آق.. اقا..پسرتون فرار کرده ...
دوستان لایکا خیلی کمه جدی دیگه دارم ناراحت میشم
این پارت تا ۴۰ تا لایک نخوره پارت بعدی رو آپ نمیکنم
الماس سیاه
ویو راوی
نیم ساعت گذشته بود و تهیونگ هنوز توی بغل جونگکوک خواب بود ، جیمین هوف کلافه ای کشید و به ددی هاش نگاهی کرد
¤ پش کی نینی بیدال میشه باهاش باژی کنم؟
• یکم دیگه صبر کنی بیدار میشه بیبی
جونگکوک نگاهی به جیمین و هوسوک کرد و قیافشو جوری کرد که انگار چندشش شده
+ شما شروع به خوردن کنید.
بقیه میدونستن چیزی بهش نمیتونن بگن پس شروع به خوردن کردن (گایز یه توضیح بدم بهتون ، یهویی تصمیم گرفتم یونگی و هوسوک و جیمین رابطه تریسام داشته باشن)بعد ده دقیقه جونگکوک شروع به بوسیدن لبای تهیونگ کرد تا بیدارش کنه
تهیونگ نقی زد و سرشو بیشتر توی سینه جونگکوک فرو کرد
جونگکوک لبخندی زد و سر تهیونگ رو ناز کرد
+ بیبی تایگر بیدار شو
- نوموخام...ولم کننن
جونگکوک که داشت کلافه میشد تهیونگ رو توی جاش بلند کرد و صاف توی بغلش نشوندش تهیونگ که جاش بهم خورد بغضش گرفت و به چشمای جونگکوک نگاه کرد ، جونگکوک هم چشمای اخموش رو بهش دوخت
تهیونگ نگاهشو به دور میز داد و اخمی کرد
دوباره شروع به نق زدن کرد
- من نمیخوامپیش این آدم فروشا بمونممم
+ هیس ، غذا بخوریم میریم انقدر غر نزن
تهیونگ اخمو و دست به سینه به سینه ی جونگکوک تکیه داد و با چشماش براشون خط و نشون میکشید
جونگکوک تیکه ای استیک برید و چنگال رو داخلش فرو کرد و به سمت لبای تهیونگ برد ،ولی تهیونگ سرکش تر از این حرفا شده بود برای همین لباش رو بهم فشرد که یعنی غذا نمیخوره
جونگکوک که دیگه از عصبی هم گذشته بود زیر گوش تهیونگ غرید
+ اگه همین الان اینو نخوری میبرمت خونه و جوری به حسابت میرسم که دیگه به فکر حرف گوش نکردم نکنید
تهیونگ با ترس سرش رو تکون داد و دهنشو باز کرد و تیکه ی استیک رو خورد ...
غذا تموم شده بود و همه رفته بودن ولی تهیونگ به چندتا دلیل کسشعر که جونگکوک اصلا باورش نمیشد گفته بود که جونگکوک زودتر بره بعدش میاد ولی جونگکوک نه نگفت و رفت توی ماشین نشست ولی همون لحظه مینهو بهش زنگ زد
■آق.. اقا..پسرتون فرار کرده ...
دوستان لایکا خیلی کمه جدی دیگه دارم ناراحت میشم
این پارت تا ۴۰ تا لایک نخوره پارت بعدی رو آپ نمیکنم
۳۰.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.