پارت ۱۸

از زبان ات:
شب شد و رفتیم رستوران منم چون تهیونگ دوست نداشت لباس باز بپوشم یه پیرهن دکمه دار سفید پوشیدم با یه دامن کوتاه و خوشگل

+چرا دامن پوشیدی بیبی

_یاااا تهیونگااا من چون تو دوست نداشتی لباس باز نپوشیدم حالام ک دامن پوشیدم میگی چرا دامن پوشیدی

+اگه لباس باز میپوشیدی ک از مهمونی خبری نبود

ناراحت شدم و رفتم تا یه لباس دیگه بپوشم میخاستم ببینم ری اکشن تهیونگ چیه ک دیدم اومد تو اتاق و از پشت بقلم کرد

+نیاز نیس عوضش کنی بیب

برگشتم و لباش رو بوسیدم اونم یه گیره سر خوشگل که خودش واسم خریده بود رو زد به موهام و بعد رفتیم و رسیدیم دیدم ک هانا یه لباس باز پوشیده و در گوش تهیونگ گفتم

_خوشبحال هانا البته منم قبل از اینکه گرفتار تو بشم هر چی دوست داشتم میپوشیدم

+(چیزی نمیگه و لپ ات رو بوس میکنه)

جونگکوک هم اومده بود باهم نشستیم سر یه میز تا شام بخوریم و حرف بزنیم
جونگکوک با هانا دست میده و باهم آشنا میشن (علامت جونگکوک&)

&خب هانا فک کنم بهت گفته باشن ک من از تو خوشم میاد

~بله بهم گفتن اما شماهم خیلی زود خودمونی شدید (خنده)

&بهتره تو هم خودمونی بشی چون قراره به زودی ماله من بشی

_من نمی‌فهمم چرا لحن مافیا ها باکسی ک دوسشون دارن اینجوریه (خنده)

(هانا یکم ناز میکنه اما بعد قبول میکنه ک با جونگکوک باشه و باهاش ازدواج کنه😂)